Total Pageviews

Sunday, November 26, 2017

در آستانه انتشار

سه تک نگاری تاریخی در آستانه انتشاراند:



اینک آزربایجان برنامه هفتگی از تلویزیون آرازنیوز (در معرفی تاریخ، جغرافیا، فرهنگ و هنر معاصر آزربایجان) تحقیق و تدوین: علی اصغر حقدار

برنامه هشتم: اصلاحات نظامی عباس میرزا(2)
در ادامه نوسازی قشون، ایجاد و آموزش پياده نظام آشنا با فنون رزم جديد با جديت تمام در آذربايجان از سوي عباس ميرزا و قائم مقام دنبال مي شد و افزون بر نيروهاي دائمي، بسياري از اهالي، كسبه و رعايا هم در تبريز با اسباب و آلات جنگي آشنا شده، داخل مجاهدين گشته بودند و در مواقع عادي به كاسبي و كسب و كار مشغول بوده، هنگام ضرورت به جبهه هاي جنگ اعزام مي شدند كه مولف ماثر السلطانيه تعداد ايشان را نزديك صد هزار نفر دانسته است. اين همت و علاقه شخصي نايب السلطنه در كنار ضرورت هاي نبرد با روسيه، موجب گرديد تا براي اولين بار در اين زمان سربازان آزربایجاني شبيه ارتش هاي منظم اروپايي متشكل و سازماندهي شوند. و قائم مقام اول فراهاني هم ياور عمده و بزرگ وي در اين كار بود و همان طور كه گفته شد اسامي درجات نظامي را وضع كرد، نفرات پياده را سرباز و جانباز ناميد و صاحب منصبان را سرجوقه، نايب، سلطان، ياور، سرهنگ، سرتيپ، اميرپنچه، امير تومان و سردار صدا كرد.
نايب السلطنه تمامي مناصب نظامي از سرجوقه گرفته تا سردار را خود نصب مي كرد و يا از طريق امير نظام به این کار اقدام مي نمود. در هر صورت اين پيگيري و آموزش ها باعث شد كه لشگريان عمدتاً آذربايجاني عباس ميرزا بتوانند سال ها در برابر ارتش مجهز و كارآمد و بي پايان روسيه مقاومت نمايند.
در طول اين سال ها به تقریب بيست هزار پياده نظام از اهالي آذربايجان و شانزده هزار نفر از طبرستان و مازندران و سمنان به عنوان سرباز تربيت شدند و چهارده هزار عراقي و ده هزار بختياري هم آموزش ديدند و اين در حالي بود كه پيش و پس از عباس ميرزا، سرباز و پياده نظام از بدبخت ترين اقشار نظامي بود و همواره به ديدة تحقير نگريسته مي شد. اينان در دسته ها و هنگ هاي هزار نفري سازماندهي مي شدند، ده واحد يك صد نفره، كه هر واحد از ده جوقه ده نفره تشكيل مي شد و جوقه جزئي ترين بخش قشون بود. كم كم قشون عباس ميرزا رنگ و بوي انگليسي يافت، حتي فرمان هاي نظامي ابتدا به زبان انگليسي صادر مي شد، ولي بعداً به خاطر اين كه غالب سربازان آذربایجانی بودند، به زبان ترکی صادر شد و اونیفورم واسلحه انگلیسی در میان لشكريان نايب السلطنه توزيع شد. ماهوت هاي آبي يا قرمز به سبك نظاميان انگليسي در اختيار پياده نظام و توپخانه قرار گرفت، نوار لباس سربازان يشمي و صاحب منصبان نقره اي و طلايي بود و فرماندهان مانند صاحب منصبان انگليسي داراي اشارب ابريشمي قرمزي هم بودند. شلوارها عمدتاً سفيد و گشاد بود و به رسم معمول مملكت همه كلاهي از پوست بره بر سر داشتند كه با اين لباس ها هم خواني نداشت و به جاي كفش راحتي هم چكمه داشتند و عادت به پوشيدن چكمه از جمله كارهايي بود كه وليعهد براي ايجاد آن خيلي زحمت كشيده بود و مرداني كه هرگز ريش خود را نتراشيده بودند طبق مقررات ارتش بريتانيا مي بايست اصلاح مي كردند و براي تامين نيازهاي همين سپاه بود كه كارخانه هاي ماهوت بافي، باروت سازي، توپ ريزي و تفنگ سازي در آذربايجان راه اندازي شد.
عباس ميرزا كه در طي جنگ با روسيه عملاً كارايي و برتري توپ هاي روسي را ديده و نقش آن را در برتري نظامي ايشان به درستي دانسته بود، مصمم شد با بهره برداري از مستشاران فرانسوي و انگليسي، توپ هايي جديد و موثر و توپخانه ايي كارآمد برای قشون آزربایجان درست كند؛ نخست فابويه  فرانسوي در 1223 قمری برابر با 1803 میلادی با حمايت عباس میرزا و دستور فتحعلیشاه و علي رغم همه كاستي ها و كارشكني هاي حاكم اصفهان موفق شد سي عرّاده توپ با قنداق در آن شهر ساخته و به تهران بياورد و از آن جا به جبهه نبرد در آزربایجان ببرد.
پس از خروج گاردان و هيأت همراهش از ايران، نوبت به انگليسي ها رسيد كه از سال 1225 قمری به دستور عباس ميرزا به ساخت و احداث توپ و توپخانه و آموزش توپچيان بپردازند. ابتداء مالكوم به هنگام سفرش به ايران چند عراده توپ سبك را به همراه ليندسي در اختيار عباس ميرزا قرار داد و چون آزربایجانی ها تا آن زمان از توپخانه انگليسي استفاده نكرده بودند، از سوي عباس ميرزا خود ليندسي به فرماندهي توپخانه منصوب و مشغول آموزش توپچيان آزربایجاني در تبريز گشت.
كليه لوازم و اسباب مورد نياز براي ساخت توپ هم در تبريز مهيا مي شد، از جمله كوره هاي توپ ريزي، چرخ سوراخ كردن لوله هاي توپ، عرّاده ها و ديگر لوازم مورد نياز به كمك عرّاده و چرخ و اسب براي حركت دادن توپ هاي بزرگ هم ديگر چون گذشته احتياج نبود.

باروت مورد نياز توپ ها و تفنگ ها هم توسط يك كارخانه باروت سازي كه در تبريز بود، تهيه مي شد و اين كارخانه روزانه سه خروار باروت درست مي كرد. زرّاد خانه و ريخته گري هم در ارگ تبريز قرار داشت و تحت نظارت رابرت آرمسترانگ  كه در كلكته كالسكه سازي مي كرد و در معيت مالكوم به مملکت محروسه آزربایجان آمده و پيشه وري بسيار ماهر بود، اداره مي شد و سالانه سي عرّاده توپ مناسب به علاوه مقادير زيادي گلوله و فشنگ و سكوي حمل توپ تحويل مي داد.

Sunday, November 19, 2017

اینک آزربایجان برنامه هفتگی از تلویزیون آرازنیوز (در معرفی تاریخ، جغرافیا، فرهنگ و هنر معاصر آزربایجان) تحقیق و تدوین: علی اصغر حقدار

برنامه هفتم: اصلاحات نظامی عباس میرزا(1)
همان طور که در منابع تاریخی نوشته شده است، در بحبوبه جنگ و کشمکش های سیاسی، عباس میرزا فرایند نوسازی را در آزربایجان جنوبی آغاز کرد؛ وی در این اقدامات نگاهی واقعی بینانه به نوسازی امپراتوری عثمانی داشت و چشم در دگرگونی که در غرب اتفاق می افتاد، دوخته بود.
عباس میرزا نایب السلطنه پس از رسیدن به تبریز، به همراه قائم مقام دست به اصلاحاتی اساسی زد و به یاری مستشاران نظامی خارجی به تعلیم و اصلاح قشون آزربایجان پرداخت و قانون نظام جدید را اجرا و برای سربازان لباس متحدالشکل فراهم نمود. طبیعی است که به واسطه شرایط زمانه، سرآغاز اصلاحات عباس میرزا، نوسازی قشون را مدنظر داشت.
وی با وارد کردن و ساخت تفنگ های باروتی باعث ایجاد تحول در قوای نظامی شد. عباس میرزا نخستین فردی است که جمعی از جوانان مستعد را به منظور آشنایی با صنایع و علوم جدید به کشورهای اروپایی گسیل داشت که به تدریج نتایج آن باعث رونق اقتصادی آزربایجان و ایجاد صنایع مختلفی از جمله: اسلحه سازی، مهمات سازی، پارچه بافی، ماهوت سازی و دیگر مراکز مهم در ممالک محروسه آزربایجان گردید.
در گزارش‌ سفر ژنرال‌ گاردان‌ آمده‌ است‌ كه‌ قرار بوده‌ «چند نفر اهل‌ حرفه‌ از قرار تفصيل‌ از جانب‌ دولت‌ فرانسه‌ روانه‌ آزربایجان گردند: سازنده‌ي‌ مكري‌ و ماهوت‌، نقاش‌، باسمه‌چي‌ كتاب‌، بلورساز و ميناي‌ الوان‌، ساعت‌ ساز كه‌ ساعت‌ اندك‌ بزرگ‌ بتواند بسازد. زرگر و كنده‌كار و جواهرتراش‌ و نقاش‌ زرگر، فنرساز، چخماق‌ساز و ساير اسباب‌ آهن‌، چيت‌ساز، چيني‌ساز، نجار، سنگ‌تراش‌، توپچي‌ و عراده‌ساز، معدن‌جوي‌ و كاركن‌ معدن‌، عكس‌ساز، باروت‌ ساز...»
نايب‌السلطنه آموزش قشون پياده خود را توسط مستشاران فرانسوي آغاز كرد. ابتداء ورديه  كه از افسران برگزيده و همراه گاردان بود، اين كار را در آذربايجان آغاز نمود؛ وي كه لقب سلطان داشت سرانجام موفق گرديد دويست نفر از سربازان دو فوجي را كه در تبريز درست كرده و به طرز اروپايي فنون پياده نظام آشنا نموده بود، در پيش چشمان فتحعلی شاه به تماشا بگذارد. عمليات ايشان شاه و تمام حضّار را به حيرت و تحسين وا داشت.
ورديه تا پايان ماموريت خود در تبريز توانست حدود 4 هزار نفر را به صورت اوليه با فنون رزم اروپايي آشنا نمايد. سبك عمليات سواران آزربایجاني آكنده از احساسات ملي و رسوم و سنن آبا و اجدادي بود و آنان در سواركاري، مهارت خوبي داشتند و هرچند نمي شد آن را با قشون هاي منظم اروپايي همسنگ دانست، اما شيوه سواركاري و مانورشان و عمليات جنگي متهوّرانه ايي كه انجام مي دادند، از دير باز مايه مباهات و افتخار كشور بود و از اين روي نايب السلطنه هرگونه ابداع و نوآوري در اين صنف را دور از احتياط و چه بسا خطرناك و موجب نا كارآمدي ايشان مي دانست.
پس از فرانسوي ها كه مدت حضورشان در آزربایجان كوتاه بود، نوبت به افسران و مستشاران انگليسي رسيد كه پياده نظام جديد عباس میرزا را آموزش بدهند. سرجان مالكوم در سفر خود به ایالات مختلف ايران در سال 1235 قمری برابر با 1810 میلادی هنگامي كه در چمن سلطانيه به حضور شاه قاجار رسيد، توپ ها و تفنگ هاي جديدي را كه به همراه آورده بود، به شاه هديه كرد و افسران انگليسي «ليندسي»  افسر توپخانه و «كريستي»  افسر پياده نظام را معرفي كرده و شاه بلافاصله ايشان را به آذربايجان فرستاد تا زير نظر عباس ميرزا به آموزش و فعاليت بپردازند.
با استقرار آنان در تبریز، سربازگيري آغاز و آموزش ها شروع شد. مهارت هاي فردي، چابكي، تيراندازي، نشانه زني، جنگ هاي تن به تن، پر كردن و خالي كردن تفنگ، آتش افشاني، قاعده شناسي [ديسپلين]، رژه سان، صف جمع و آشنايي با تفنگ هاي انگليسي، مواد درسي مورد نظر بود كه آموزش داده مي شد و چون نايب السلطنه به اين فنون علاقمند  بود، پسران خودش محمد ميرزا، سيف الملوك ميرزا و خسرو ميرزا را هم در كنار افواج خاصّه به یادگیری فنون رزم جدید وا داشت و ایشان ضمن فرماندهی، مسئولیت آموزش افواج خاصّه را هم عهده دار بودند. عباس ميرزا حتي شخصاً در كلاس درس نظامي حاضر مي شد و با دقت به سخنان معلمان و مربيان خارجي گوش مي داد و با كلمات تشويق آميز حسن رقابت افسران جوان را بر مي انگيخت. وي حتّي دستور داد تاليفات نظامي «گيبرت» و نظام نامه هاي مربوط به مانورهاي پياده نظام را ترجمه و به نيروهای آزربایجان عرضه کردند.
در همان زمان، عباس میرزا نامه ایی هم به پرنس مترنیخ صدراعظم معروف اتریش نوشته و نمونه هايي از آخرين اسلحه هاي آن كشور را براي بهره جويي خواستار شد. در زمستان 1228 هجری دست كم پنج تا شش هزار سرباز به سبك جديد وجود داشتند كه در چمن اوجان در برابر فتحعلی شاه رژه رفتند. اينان در سردسته هاي سرباز و جانباز سازماندهي شده بودند و شاه با ديدن نظم و مهارت ايشان لب به تحسين نايب السلطنه و سپاه آذربايجان گشود.

ميرزا بزرگ قائم مقام نظاميان آذربايجان را كه قوي هيكل و چابك و مقاوم بودند، سرباز ناميد و نظاميان عراقي و مازندراني را، جانباز صدا كرد و سالدات هاي روسي كه پس از اسارت اسلام آورده و داوطلبانه آماده نبرد و رزم بودند، فوج بهادران ناميده شدند. نكته مهم كه نشان از آگاهي و درايت عباس ميرزا داشت اين بود كه در تمام اين دوران فرماندهي نيروهاي نظامي با امرا و افسران آزربایجاني بود و از خارجي ها به عنوان معلم و مستشار استفاده مي شد، حتي فرماندهي روس ها و گرجي هاي فوج بهادران هم به سرهنگ ميرزا احمد مستوفي كاشاني محول شده بود.

Saturday, November 11, 2017

اینک آزربایجان برنامه هفتگی از تلویزیون آرازنیوز (در معرفی تاریخ، جغرافیا، فرهنگ و هنر معاصر آزربایجان) تحقیق و تدوین: علی اصغر حقدار

برنامه ششم: عباس میرزا، شاهزاده نوگرای قاجاریه
با قراردادهای گلستان و ترکمنچای سرزمین آزربایجان با حفظ انسجام فرهنگی- زبانی و هویتی ساکنان ترک اش، میان حکمرانی قاجاریه و تزارها تقسیم شد. با چنین وضعیتی، هر دو سوی شمالی و جنوبی رودخانه آراز در آزربایجان، به نوسازی پرداختند و متفاوت از هم دیگر، به دنیای مدرن وارد شدند.
نخستین تکانه های ذهنی و معرفتی نوین و فرایند مدرنیزاسیون آزربایجان جنوبی، به دوره ای راه می برند که با کنش ها و حمایت های عباس میرزا نایب السلطنه، فرصت ابراز وجود و ارتقا به آگاهی جمعی آزربایجانیان پیدا کردند؛ انتظام در نهادهای اقتصادی و سیاسی و آشنایی با سخن مشروطیت به دربار ولیعهد نواندیش در تبریز می رسند. ایجاد اولین روابط سیاسی و اقتصادی ایالت آزربایجان با کشورها، ایالات دیگر و دربار قارجاریه به شکل نوپیدای دیپلماتیک و تجاری در همان دارالسلطنه تبریز به بار نشستند. آگاهی از تحول در نظامی گری ملت آزربایجان در جنگ های روسیه خودی نشان دادند. پروسه های فرهنگی- ادبی و هنری که سر در گریبان مدرنیته داشتند و در گذار از آموزه های سنتی بودند، به حمایت شاهزاده عباس میرزا در ممالک محروسه آزربایجان به عرصه آمدند؛ جداسازی قوای مذهبی از امر سیاسی هم در همان دارالسلطنه عباس میرزا، تکانه های اولیه را به محک آزمون و خطای همگانی گذاشتند.
در نهایت این که:
سرآغاز اصلاح گرایی نشأت گرفته از تلاقی جهان سنتی و دنیای مدرن به روزگار شاهزاده عباس میرزای قاجار در آزربایجان جای دارند و هر آن چه در دویست سال گذشته بر ذهن و زبان، جامعه و سیاست، اقتصاد و اخلاق آزربایجانیان رفته است، در گسست و پیوست با آن دوران معنا می یابند و موضوعیت دارند.
عباس میرزا فرزند فتحعلی شاه، در قصبه نوای مازندران به تاریخ 26 آگوست 1789 برابر با 5 شهریور 1168 قمری متولد شد. مادرش آسیه خانم دختر عموی فتحعلی شاه بود. وی از کودکی تحت تعلیم استادان زمان خود به تحصیل علوم پرداخت و در حُسن خط و ادبیات ترکی، فارسی و عربی و کسب معلومات علمی و فنی و هم چنین با جنگ افزارهای مختلف آن دوره آشنایی کاملی داشت.
عباس میرزا با وجود داشتن برادرانی بزرگتر از خود به خاطر کفایت و شایستگی در عنفوان جوانی برای اولین بار از طرف آقامحمد خان قاجار در سال 1212 قمری سال به عنوان جانشین برادرزاده اش فتحعلیشاه، ملقب به نام نایب السلطنه گردید. فتحعلیشاه برای آشنایی فرزندش با امور ایالتی و مسایل سیاسی روز "میرزا عیسی فراهانی" معروف به قائم مقام فراهانی را به وزارت خود برگزید و وی را به‏ همراه عباس میرزا که 11 سال داشت و با للگی سلیمان خان قاجار اعتضادالدوله  و سرداری ابراهیم خان قاجار، در مقام حاکم به ولایت آذربایجان فرستاد.
در نوزده سالگی حالی عباس میرزا، میان او و ژوبر فرانسوی دیداری در اردبیل رخ می دهد؛ ژوبر توصیف دقیقی از سیرت و صورت عباس میرزا ارائه داده است؛ او در سفرنامه خود می نویسد « قد او بلند و صورت‌ او اندكي‌ كشيده‌ است‌ و تبسم‌ او شيرين‌ و مهربان‌ مي‌نمايد. ابروان‌ بسيار پرپشت‌ و پوست‌ سوخته‌ او بر حالت‌ مردانه‌ي‌ او مي‌افزايد. طبيعت‌، به‌ اين‌ شاهزاده‌ نظري‌ بلند و قدرت‌ قضاوت‌ محكم‌ اعطا كرده‌ است‌. شجاعت‌ او بارها به‌ اثبات‌ رسيده‌ و رفتار ملايمش‌ محبوبيت‌ خاص‌ براي‌ او ايجاد مي‌كند.
ژوبر در دنباله‌ي‌ نوشته‌ خود‌، گفته‌هاي‌ عباس‌ ميرزا را تكرار مي‌كند: اي‌ مرد خارجي‌، تو اين‌ لشكر را مي‌بيني‌، اين‌ ميدان‌ و تمام‌ اسباب‌ قدرت‌ ما را، با اين‌ حال‌ تصور مكن‌ كه‌ من‌ خوشحال‌ هستم‌. چگونه‌ مي‌توانم‌ خوشحال‌ باشم‌؟ مشابه‌ امواج‌ خشمگيني‌ كه‌ با برخورد با صخره‌هاي‌ بي‌حركت‌ شكسته‌ مي‌شوند، تمام‌ كوشش هاي‌ شجاعانه‌ من‌ با برخورد با چماق‌ دستان‌ روسي‌ بي‌اثر مي‌ماند. مردم‌ عمليات‌ مرا تحسين‌ مي‌كنند، فقط‌ من‌ از ضعف‌ خود آگاهم‌. چكار كرده‌ام‌ كه‌ لايق‌ احترام‌ جنگجويان‌ غربي‌ باشم‌؟ كدام‌ شهر را گشوده‌ام‌؟ چه‌ انتقامي‌ از دشمني‌ كه‌ ايالات‌ ما را غصب‌ كرده‌ است‌، كشيده‌ام‌؟ درواقع‌ بدون‌ شرمندگي‌ نمي‌توانم‌ به‌ لشگري‌ كه‌ در دور ماست‌، نظر بيفكنم‌. روزي‌ كه‌ بايد به‌ حضور پدرم‌ برسم‌، نمي‌دانم‌ چه‌ كار خواهم‌ كرد؟ از طرف‌ ديگر خبر فتوحات‌ لشگريان‌ فرانسه‌ به‌ من‌ رسيده‌ است‌. مطلع‌ شده‌ام‌ كه‌ شهامت‌ روس ها در مقابل‌ آن ها فقط‌ مقاومتي‌ بي‌فايده‌ بوده‌ است‌، با اين‌ حال‌ روس ها تمام‌ دسته‌هاي‌ نظامي‌ مرا شكست‌ مي‌دهند و ما را تهديد به‌ پيشروي هاي‌ جديدي‌ مي‌كنند. اَراز، اين‌ رودخانه‌ كه‌ سابقاً به‌ تمامه‌ در ايالات‌ آزربایجان‌ جاري‌ بود، امروزه‌ سرچشمه‌اش‌ در خاك‌ اجنبي‌ قرار گرفته‌ است‌ و ديگر به‌ دريايي‌ خواهد ريخت‌ كه‌ پر از كشتي هاي‌ دشمنان‌ ماست‌...»
ژوبر در ادامه می نویسد «اين‌ شاهزاده‌ آن‌قدر معلومات‌ كسب‌ كرده‌ است‌ كه‌ به‌ كمبود دانسته‌هاي‌ خويش‌ وقوف‌ حاصل‌ كند و به‌ همين‌ دليل‌ بخواهد تا آن‌ را افزايش‌ دهد.»
با امضای قرارداد ترکمن چای و پایان جنگ ها، عباس میرزا تا سال 1246 قمری والی آذربایجان بود، بعد مأمور ولایات یزد و کرمان شد و در سال 1247قمری به منظور سرکوب ترکمانان به ایالت خراسان رفت و در مشهد سخت ناخوش شده و درخواست طبیب نمود. دکتر کورمیک انگلیسی برای معالجه از تهران فرستاده شد، لیکن دکتر در بین راه خراسان به ناخوشی محرقه مبتلا و درگذشت و به مشهد نرسید.
عباس میرزا هنگامی که در شب دهم جمادی الآخر سال 1249قمری برابر با 26 اکتبر 1833 میلادی در مشهد وفات یافت، دقیقاً چهل و پنج سال و شش ماه و شش روز از عمرش می گذشت. فوت وی در اثر بیماری کبدی و سل گفته شده و عباس میرزا از مدت ها قبل با این بیماری درگیر بوده و تحت نظر پزشکان انگلیسی مداوا می کرد؛ مورخان گزارش های متعددی از بیماری وی آورده اند؛ عبدالرزاق دنبلی آورده که در زمستان سال 1226 قمری، عباس میرزا بیماری سخت و مزمنی گرفت که توسط دکتر کمل  انگلیسی که پزشکی حاذق بود معالجه شد، در حالی که شاهزاده ناچار بود به دلیل اشتغال به جنگ با روسیه در ناحیه قفقاز با زمستان های سختش تردد نماید و از استراحت به دور باشد. پزشکان به وی گفته بودند اندک بی احتیاطی از سرما موجب بیماری درمان نشدنی خواهد شد.
بیماری ولیعهد از 1238 قمری به بعد اشتداد یافته و وی را سخت آزار می داد، به گونه ایی که در ذیقعده سال 1239 قمری چون شاه وی را برای مشورت به چمن سلطانیه احضار کرد، حالش چنان خراب بود که تاب حرکت و سواری نداشت و به ناچار وی را بر تخت روان نشانده نزد شاه بردند، کاری که فتحعلیشاه را به شدت ناراحت و مضطرب کرد و او شخصاً به اطبای مخصوص نایب السلطنه سفارش های لازم را انجام داده و شاهزاده را به استراحت مطلق سفارش کرد. این بیماری حتی وی را تا آستانه مرگ پیش برد و شش ماه تمام در بستر بیماری زمین گیرش کرد تا آن که مداوای طولانی «کارمک» او را کمک نمود تا از بستر برخیزد.
آن گونه که پسرش جهانگیر میرزا در تاریخ نو نوشته «در شب نهم جمادی آلاخر سال 1249 شاهزاده از زیارت به منزل مراجعه نموده به خواب رفته بودند و چنان اتفاق افتاده بود که احدی از اولاد اناث و ذکور سوای یک نفر صبیّه صغیره در خدمت ایشان نبود. بالعجله بعد از اندک خوابی بیدار شده لگن برای آمدن قی می طلبند و به پُری یک لگن خون قی نموده بی حال می شوند و حاجی علی اصغر خواجه را احضار می نمایند و تا آمدن او متیقن به مرگ شده زبان به کلمۀ توحید گشاده به خودی خود رو به جانب قبله خوابیده به رحمت آفریدگار واصل و به گل گشت جنان پویان شد و همین فقره به گلگشت جنان پویان شد تاریخ وفات گردید.»
مشهدیان قاصدی را روانه تهران کردند و خبر مرگ را پنهان نمودند. فرستاده ایی هم به هرات روان شد تا پسرش را خبردار کند. در بیست و چهارم جمادی الاخر قاصد به تهران رسیده توسط دو شاهزاده کوچک خبر را به شاه رساند. محمدمیرزا هم دست از محاصره هرات کشیده با کامران میرزا، حاکم هرات، مصالحه کرد و شتابان به مشهد بازگشت، امّا پس از سه روز و سه شب که جنازه را مخفیانه غسل و کفن کرده در زیر زمین اطاق سکونت نایب السلطنه نگاه داشته بودند، پرده از راز برافتاد و ولوله در شهر در گرفت و جسد را در روضۀ مقدسه ثامن الائمه دفن کردند. و این وصیت خود عباس میرزا بود که من هر کجا که مردم همان جا دفن شوم و جنازه ام را به جای دیگری نقل نکنید. محمدمیرزا در نقطۀ تخت سفر یا تخت ظفر واقع به دامنۀ کوهی در حوالی هرات بود که خبر فوت پدرش به وی رسید و او پس از بازگشت به مشهد وصیت پدرش را عملی کرده و جنازه را با آدابی تمام بر دوش گرفته نقل به آستانۀ مبارکه نموده پهلوی پنجرۀ فولاد بر زمین گذاشتن و در محلی که قبلاً آماده شده بود به خاک سپردند و بیش از ده هزار نفر از مردم مشهد حاضر و لوازم تعزیت و سوگواری به جای آوردند و میرزا عسکری امام جمعه با آن جماعت بر جنازه نماز گذاشتند. در تهران نیز علیخان ظل السلطان برادر تنی عباس میرزا از سوی شاه به عنوان صاحب عزا معرفی شده مراسم تعزیه در خانۀ وی انجام گردید.

در مجموع از این ضایعه دردناک مردم ممالک محروسه ایران متأثر شدند و شاهزادگان و امرا هم اظهار تعزیت و ناراحتی نمودند. در نیمۀ محرم 1250 قمری برابر با مه 1834 میلادی اول امپراطور روسیه نامه ایی توسط سفیر فوق العاده اش آریستوف فرستاده ضمن تعزیت پشتیبانی خود را از انتخاب و انتصاب محمدمیرزا به ولایتعهدی ابراز کرد.