Total Pageviews

Thursday, July 29, 2021

گرامي باد ياد و خاطره صديقه دولت‌آبادي پيشرو تجدد زنان در ايران/ علي اصغر حقدار

 

درد تو و دواي تو، در تو است.

صديقه دولت آبادي 

ششم مرداد ماه امسال(1400)، شصت سال از درگذشت صديقه دولت آبادي مي گذرد؛ بانوي فرهيخته و آزادي خواه ايراني كه تمامي عمرش را در راه دستيابي زنان ايراني به تجدد صرف كرد و با حضورش در اجتماع و فرهنگ ايراني، گام هاي ثمربخشي در احقاق حقوق زنان برداشت.

***

درخواست‌ حقوق تساوي‌ براي‌ انسان‌ها به‌ دور از معيارهاي‌ جنسيتي‌ اكنون‌ ديگر از الزامات‌ و لوازم‌ پذيرفته‌ شدة‌ مدرنيته‌ است‌؛ امروزه‌ نمي‌توان‌ سخن‌ از مدرنيته‌ و فرايند تمدن‌ سازي‌ و ترقي‌ گفت‌ و به‌ تفاوت‌هاي‌ جنسيتي‌ كه‌ در دنياي‌ قديم‌ پذيرفته‌ شده‌ بودند، به‌ ديدة‌ طرد و انتقاد ننگريست‌؛ ترديدي‌ نيست‌ كه‌ كنش‌هاي‌ تساوي‌ طلبانه‌ و ايده‌هاي‌ مساوات‌ خواهانه‌ ميان‌ زنان‌ و مردان‌، از توابع‌ گسترش‌ حقوق طبيعي‌ و نهادينه‌ شدن‌ حقوق بشر و ارتقاي‌ آموزه‌هاي‌ انسانگرايانه‌اي‌ است‌ كه‌ به‌ دنبال‌ جابجايي‌ در نظام‌ دانايي‌ انسان‌ها به‌ وقوع‌ پيوسته‌ و شرايط‌ زيست‌ جهان‌ انساني‌ را به‌ دورة‌ مدرن‌ و مدرنيته‌ پيوند داده‌ است‌.

تاريخ‌ ايران‌ نيز در سير تحولي‌ خود، آن‌ گاه‌ كه‌ با آموزه‌هاي‌ دنياي‌ مدرن‌ برخورد كرد و در سپيده‌مان‌ رويارويي‌ با مدرنيته‌ قرار گرفت‌، آگاهي‌ به‌ جايگاه‌ انساني‌ زنان‌ را اگرچه‌ با تأخيري‌ قابل‌ توجيه‌، وارد شرايط‌ زيستي‌ و زيست‌ فرهنگي‌ خود گردانيد؛ اين‌ رويداد تبار به‌ دورة‌ سرنوشت‌ ساز مشروطيت‌ و پيش‌ زمينه‌هاي‌ آن‌ مي‌برد. توابع‌ جنبش‌ تساوي‌ طلبانه‌ و جنسيتي‌ را كه‌ با گذر از سنگلاخ‌ سنت‌ باوري‌ و رخداد تعيين‌ كنندة‌ جدال‌ قديم‌ و جديد عصر مشروطه‌ گذشته، بايستي‌ به‌ تأمل‌ خردمندانه‌ و خردمندي‌ تاريخي‌ گذاشت‌؛ بنابراين‌ بدون‌ آگاهي‌ از الف‌) لوازم‌ و الزامات‌ مدرنيته‌، ب‌) رويداد تاريخي‌ ـ فرهنگي‌ مشروطيت‌، نمي‌توان‌ به‌ دستاوردها ـ كنش‌ها، ايده‌ها و كنشگران‌ عرصة‌ جنبش‌ مساوات‌ طلبانة‌ جنسيتي‌ در ايران‌ معاصر شناخت‌ يافته‌ و از جايگاه‌ جنبش‌ و عملكرد فمينيست‌هاي‌ ايراني‌ سخن‌ راند. در واقع‌، اين‌ جنبش‌ مشروطيت‌ بود كه‌ با به‌ چالش‌ كشيدن‌ باورهاي‌ سنتي‌ و سنت‌ ايراني‌، زنان‌ را به‌ هويت‌ جنسي‌ خود آگاه‌ ساخت‌ و اين‌ نيمة‌ فراموش‌ شدة‌ جامعه‌ و فرهنگ‌ ايراني‌ را به‌ عرصه‌هاي‌ مختلف‌ زندگي‌ كشاند.

زنان‌ در تاريخ‌ ايران زمين، هيچگاه‌ هويتي‌ نداشتند: چه‌ هويت‌ انساني‌ و چه‌ فراتر از آن‌، هويت‌ جنسي‌؛ پارادايم‌ معرفتي‌ و اپيستمة‌ زيستي‌ ايرانيان‌ تا سپيده‌مان‌ دوران‌ معاصر از اين‌ سرزمين‌ كهن‌، در هيچ‌ كدام‌ از آموزه‌ها و باورها و كنش‌هاي‌ اجتماعي‌ و فردي‌، سخن‌ از زن‌ نگفته‌اند و اگر هم‌ حرفي‌ از اين‌ نيمة‌ انساني‌ در ميان‌ آمده‌، در مذمت‌ و مخفي‌ داشتن‌ آنان‌ و خفيف كردنش بوده‌ است‌؛ وجود واژگاني‌ چون‌: «ضعيفه‌»، «عورت‌» و... در ادبيات‌ و زبان‌ ايراني‌ كه‌ در واقع‌ حكايتگر شرايط‌ اجتماعي‌ و فرهنگي‌ ايرانيان‌ است‌، دليل‌ بر فراموش‌ شدگاني‌ دارند كه‌ نيمة‌ مهمي‌ از جامعه‌ را تشكيل‌ مي‌دادند.

بعد از این كه‌ سوية‌ تاريخ‌ فراموش‌ شدگان‌ در ايران‌ زمين‌ روايت‌ شد‌، مي‌توان‌ به‌ سخن‌ زنان‌ در مشروطيت‌ و شكل‌گيري‌ هويت‌ جنسي‌ در ايران‌ معاصر پرداخت‌ كه‌ به‌ دنبال‌ تلاقي‌ دنياي‌ سنتي‌ ايران‌ و جهان‌ مدرن‌ در سرآغاز برخورد ايرانيان‌ با لوازم‌ و الزامات‌ مدرنيته‌ در عصر مشروطيت‌ پديد آمد؛ مسائل زنان‌ را در مشروطيت‌ در دو عرصه‌ مي‌توان‌ به‌ تأمل‌ گذاشت‌: 1) فعاليت‌ زنان‌ در جنبش‌ مشروطيت‌، 2) مطالبات‌ و خواسته‌هاي‌ جنسي‌ آنان‌ از مشروطيت‌؛ تنها با روشنگري‌ اين‌ زمينه‌ها است‌ كه‌ مي‌توان‌ به‌ ميزان‌ موفقيت‌ و كيفيت‌ تلاش‌ها و كميت‌ دستاوردهاي‌ زنان‌ ايراني‌ در يكصد سال‌ گذشته‌ شناخت‌ يافته‌ و از شكل‌گيري‌ «هويت‌ جنسيتي‌ در ايران‌ معاصر» سخن‌ گفت‌؛ بلافاصله‌ بايد اضافه‌ كرد: سيطرة‌ اجتماعي‌ سنت‌ چنان‌ سخت‌ و اقتدار فرهنگي‌ آن‌ چنان‌ محكم‌ و بسته‌ است‌ كه‌ حتي‌ در گفتمان‌ روشنفكري‌ هم‌ به‌ غير موارد معدودي‌ از مدرن‌هاي‌ كلاسيك‌ ايراني‌، سخن‌ از هويت‌ جنسيتي‌ و ايده‌هاي‌ تساوي‌ طلبانه‌ به‌ سكوت‌ برگزار شده‌ و روشنفكران‌ ايراني‌ در جريان‌ غالب‌ سخني‌ از هويت‌ جنسيتي‌ به‌ ميان‌ نياورده‌اند؛ در اين‌ دوره‌ بيشترين‌ زمينه‌هاي‌ نوشتاري‌ و ساختارشكني‌ از نقش‌هاي‌ سنتي‌ جنسيت‌ را خود زنان‌ در ايران‌ معاصر بر عهده‌ داشته‌اند و بر پاية‌ درك‌ و دريافت‌ نيازهاي‌ انساني‌ خويش‌، انديشمنداني‌ چون‌ فاطمه سياح، فروغ‌ فرخزاد و كنشگراني‌ چون‌ صديقه‌ دولت‌ آبادي‌ و... در اثبات‌ هويت‌ جنسيتي‌ و به‌ چالش‌ كشيدن‌ سنت‌ مردسالارانه‌ بيشترين‌ اهتمام‌ را چه‌ در عرصه‌هاي‌ عملي‌ و چه‌ در زمينه‌هاي‌ نظري‌ نشان‌ داده‌اند. نوشتن از صديقه دولت‌آبادي، يادآوري همت بلند و متجددانه زن ايراني است كه در كنش و انديشه، به همآوردي با سنت فرهنگي و سياست سنتي پرداخته و مطالبات حق طلبانه خود را در تمامي زمينه هاي اخلاقي-سياسي-اجتماعي و فرهنگي با تمامي وجود بر جامعه فرو رفته در ستم جنسيتي و اختناق اخلاقي فرياد مي زند؛ صديقه دولت‌ آبادي، در سرآغاز هاي حضور مدرنيته در ايران عصر مشروطيت و راهسپاري كشور به تجددطلبي، واقعي بينانه تر از هر مردي و با تمامي احساس و انديشه زنان، به ژرفاي نهادينه ساختن مدرنيته و تكميل ساحت زندگي هر زن و مرد ايراني در فرهنگ و سياست دنياي جديد، تثبيت هويت جنسي را به شخصيت زن ايراني مي رساند.

***

صديقه دولت‌آبادي به سال 1261ش/1882م در اصفهان ديده به جهان گشود. آموزش هاي اوليه را بر خلاف عرف زمانه، در نزد پدر فرا گرفت؛ حاج ميرزا هادي در سن شش سالگی به صدیقه گفته بود«..حالا که پس از هفت برادر در محیطی پراز جهل و تبعیض به دنیا آمده ای،به تو می گویم اگر مانند برادرانت درس بخوانی، مانند آنها از من ارث خواهی برد وگرنه تورا از ارث محروم خواهم کرد... » دولت‌آبادي به سال 1297 مكتب شرعيات را در اصفهان تأسيس كرد؛ در سال 1297 با افتتاح «شركت خواتين اصفهان» و مدرسه «ام المدارس»، در فعاليت هاي اجتماعي حضوري پر رنگ داشت. فعاليت هاي فرهنگي صديقه دولت‌آبادي با انتشار مجله «زبان زنان» در سال 1298 گسترش پيدا كرد؛ به سالي بعد، دولت آبادي مجله را به تهران انتقال داد؛ هم زمان «انجمن آزمايش بانوان» را بنياد گذاشت.

صديقه دولت‌آبادي در سال 1302 به اروپا مسافرت كرد؛ اگرچه علت اصلي اين مسافرت، معالجه و امور پزشكي بود، با اين حال دولت آبادي از حضور در مراكز فرهنگي و اجتماعي غافل نماند و توانست دانسته ها و آموخته هايش را ازموده و ارتقا دهد؛ شركت در كنگره اتحاديه بين المللي براي حق رأي زنان در پاريس به سال 1305، شركت در كنگره بين المللي زنان براي صلح به سال 1326 و مراودات با زنان فمينيست غربي، از دستآوردهاي سفر به غرب مدرن براي صديقه دولت‌ آبادي بود.

صديقه دولت‌آبادي در سال 1315 به رياست «كانون بانوان ايران» برگزيده و تا آخر عمر در اين سمت باقي ماند؛ صديقه دولت‌آبادي در مراسم اعلان حق انتخاب پوشش براي زنان ايران، در حضور رضاشاه پهلوي، از حقوق سياسي زنان سخن راند و با اشاره به عميق سازي آرمان هاي مشروطيت و آزادي خواهانه، خواستار مشاركت سياسي زنان در سرنوشت ملي و ميهني گرديد؛ ايده اي كه با تأخيري چندين ساله در دهه چهل به واقعيت پيوست.

صديقه دولت آبادي در فعاليت هاي زنورانه و برابري خواهانه، عنصري از ايده هاي ناسيوناليستي را در بنيادهاي فكري به كار مي گيرد و با تقويت حس وطن خواهانه، از زنان هم وطن اش مي خواهد در آگاهي از شرايط زمانه- با به كارگيري زبان ملي و استفاده از لباس هاي وطني، حضور اجتماعي خود را به اثبات برسانند؛ دولت‌آبادي با شناختي كه از مدرنيته به دست آورده بود، آموزش و پروش دختران را در كنار پسران، ركن اوليه گذار از سنت زن ستيزانه و مردسالارانه مي داند؛ تجددطلبي دولت‌آبادي كه از بنيان هاي دانايي آن ريشه مي گرفت، گسترش آگاهي و دانش هاي جديد و مشاركت فرهنگي دختران و زنان ايراني را اول پايه در راه سپاري ايران و ايرانيان در جاده پيشرفت و ترقي مي داند.«بايد تربيت و ترقي زنان را كه اس اساس ترقي مملكت است در نظر گرفت و جلو انداخت تا به سر منزل مقصود برسيم. نيز بايد ما زنان اين نقش را از صفحه خاطرمان بشويم كه ما زن هستيم و نمي توانيم كار كنيم، نمي توانيم علوم عاليه فرا گيريم، ممكن نيست ما صنعت گر بشويم، براي ما امكان ندارد علوم فلاحت بياموزيم. البته اين تصورات خطا و غلط است. بايد ابواب علوم را گشود و براي ترقي تعالي كار كرد تا نجات يافت و به مقصود رسيد. (مجموعه آثار دولت آبادي،190/1) مسائلي نظير بهداشت عمومي- ازدواج هاي تحميلي و زودهنگام- مساعدت برابر زنان و مردان در زندگي- مبارزه با خرافات و تعدد زوجات، مواردي هستند كه دولت آبادي در نوشته هاي خود براي دستيابي به حقوق انساني زنان ايراني مورد توجه و تأمل قرار مي دهد؛ با پشتوانه آزادي خواهانه و مشاركت سياسي زنان؛ در مقاله اي با عنوان «حق با آزادي است» مي نويسد:«اشخاصي كه نديدند، نخواندند و يا نشنيدند، از كجا مي توانند بدانند. در ايران ما بدبختانه از اين جنس اشخاص بسيارند؛ بدبختانه تر اين كه دشمنان همين عده هم زياد مي باشند...خيلي شاد هستيم كه در مقابل همه بدبيني، امروز در همين وطن خودمان از ميان فرزندان ايران ما مي بينيم اشخاصي را كه نه تنها در مقابل اين دشمنان انسانيت عقب نشيني را انتخاب نمي كنند، بلكه از حملات خود دست نمي كشند. مجاهدت مي كنند و فداكاري مي نمايند، تا نجات عمومي را فراهم سازند. حقيقتا دنيا به طرفداران عالم انسانيت فهمانده است بايد با شجاعت تامه كار كرد.»(مجموعه آثار دولت آبادي، 181/1) در نظر دولت آبادي اين مسائل با حضور فعالانه زنان ايراني در تعيين سرنوشت خويش به دست مي آيند؛ «اين از بديهيات است كه هيچ ملتي نمي تواند به سعادت برسد مگر به واسطه اتحاد اجتماع و توسعه علوم و آساني طريقه زندگاني و پس ما هم تا اندازه كه از هر گونه سعادت عقب مانده ايم از بي خبري و غفلت است و اين كه دنيا بيش از اين به ما مجال نمي دهد كه مانند گذشته در خواب جهالت و غفلت افتاده باشيم. وقت است كه با احساسات آدميت برخيزيم و بياموزيم و بدانيم راه علوم را توسعه دهيم و اختلافات من-تو و تو- تو را بريزيم و همه ملت در زير كلمه «ما» جمع شويم. براي سعادت آينده فكر كنيم و براي رسيدن به خانه عزت آدميت كار كنيم كه آسايش و آزادي و استقلاب و كاميابي همگي در آن است.»(مجموعه آثار دولت آبادي، 210/1)

صديقه دولت آبادي هم پاي پيشرفت هاي مدرنيته در جامعه ايران و در زمانه سلطنت رضاشاه پهلوي كه بخشي بزرگي از آرمان هاي معوق مانده مشروطيت را محقق ساخت، در «كانون بانوان ايران» حاضر و با همراهي حق انتخاب پوشش براي زنان، استمرار و نهاديه كردن آن را دستيابي زنان به حق انتخاب شدن و انتخاب كردن مي شمارد؛ «يك حق تلف شده بانوان كه در فصل قانون اساسي زنان را نه تنها از تمام حقوق اجتماعي محروم كرده اند، بلكه آنان را در رديف ديوانگان و صغار محسوب داشته اند... هر فرد زن ايراني بايستي...در تحت يك لواي واحد، نقض اين فصل را از پيشگاه اعليحضرت همايون شاهنشاه و مجلس شوراي ملي بخواهد و استقبال ذاتي و شخصيت حقوقي زن را كه اعليحضرت فقيد اقدام موثري براي حفظ آن فرمودند، كامل شود...»(مجموعه آثار دولت آبادي، 296/2)

صديقه دولت‌آبادي به سن 79 سالگي در تاريخ ششم مرداد ماه 1340 چشم بر جهان بست و اقدامات و افكاري متجددانه و زنورانه در تاريخ معاصر ايران از خود به يادگار گذاشت.

در زمانه اي به يادكرد صديقه دولت آبادي مي نويسم كه بخش عمده اي از دستاوردهاي مدرن زنان ايراني به يغماي ضدبشري سنت گرايان رفته و حضور زنان ايران در غياب حقوق آنان، از ماهيت واقعي اش تهي و در چنبره ايده و عمل نابرابرانه، تن به سكوت اجباري داده است؛ در اين زمانه، مشاركت سياسي زنان ايران، فرو گذاشته شده، حق انتخاب پوشش و حوزه شخصي آنان، به مسلخ تحميل ضداخلاقي حجاب و دست اندازي به خصوصي ترين ساحت انساني رانده شده است. زنان ايراني در پستوي ذهن و زبان مردسالارانه، نجواگرايانه از دردهاي زنانگي مي گويند و مي شنوند، بدون اين كه فرصت آزادانه و برابر در حوزه هاي اجتماعي و اخلاقي را دارا باشند.

Sunday, July 11, 2021

میرزا فتحعلی آخوندزاده پیشاهنگ مدرنیته در ایران/ علی اصغر حقدار

در کیهان لندن
بمناسبت دویست و نهمین سالگرد تولد آخوندزاده
میرزا فتحعلی آخوندزاده در ۱۲ ژوئیه ۱۸۱۲ میلادی (۲۱ تیر۱۱۹۱ خورشیدی) به دنیا آمد؛ همانطور که خود در «بیاغرافیا» و بعضی از نامه‌هایش اشاره می‌کند، در سنین کوچک همراه خانواده در مناطقی اقامت می‌گزیند که پیش از جنگ‌های اول و دوم روسیه و ایران، جزو ممالک محروسه ایران بودند. می‌نویسد «پدر من میرزا محمدتقی بن حاجی احمد، که اجدادش از طوایف فرس است، در اوایل جوانی کدخدای قصبه خامنه بود من اعمال تبریز. بعد از معزولی در سنه ۱۸۱۱ مسیحیه به عزم تجارت به ولایت شکی آمده، در شهر نخو دختر برادر آخوند حاجی علی‌اصغر را به حباله نکاح درآورده است. از این منکوحه او در سنه مسیحیه ۱۸۱۲ به وجود آمده‌ام. بعد از دو سال از این تاریخ حاکم ولایت شکی، جعفرقلی خان خویی وفات کرده است. به همین سبب غربای ایرانی که در تحت حمایت جعفرقلی خان در آن ولایت زندگانی می‌کردند، قصد معاودت به وطن نموده‌اند. پدر من نیز در سلک ایشان با زنش و فرزندش عازم قصبه خامنه شده است.»[۱]
فتحعلی جوان بنا بر زندگینامه خود نوشت، در دوسالگی همراه خانواده راهی تبریز شده و بعد از توقفی کوتاه (۵ سال) به مشکین(خیاو) رفته و در سنین بالا(حدود۱۳ سالگی) به سال۱۲۴۱ق. با خانواده‌اش راهی گنجه می‌شود. وی می‌نویسد «من از هفت‌سالگی تا دوازده‌سالگی در قراداغ در قریه هوراند و بعدازآن در میان ایل انکوت در اوبه ولی بکلو، پرورش‌یافته‌ام و یک سال قبل از جنگ پاسکوویچ با نایب‌السلطنه رضوان آرامگاه، به این‌طرف ارس به خاک روس هجرت کرده‌ایم.»[۲]
با پایان یافتن جنگ‌های دوم روسیه و ایران و انعقاد قرارداد ترکمنچای به سال ۱۸۲۸(۱۲۴۵ قمری)، فتحعلی جوان به زادگاه خود – نوخه – که جزو متصرفات تزار شده بود، برگشته و بعد از توقفی، به گنجه رفته و در آن جا به درس میرزا ملا حسین حاضر و معارف دینی معمول زمانه را فرامی‌گیرد.[۳] در آن دوران و در گنجه بود که فتحعلی به دنبال آشنایی با میرزا شفیع،[۴] ازنظر فکری متحول می‌شود. خود در رابطه با این تحول فکری می‌نویسد: «دریکی‌ از حجرات مسجد گنجه از اهل این ولایت، شخصی مقیم بود میرزا شفیع نام که علاوه بر انواع و اقسام دانش، خط نستعلیق را خیلی‌ خوب می‌‌نوشت. این میرزا شفیع همان است که در مملکت غرمانیا [آلمان] سرگذشت و فضل او را در اشعار فارسیه به قلم آورده‌اند. من به فرمایش پدر ثانوی خودم هرروز پیش این شخص رفته مشق خط نستعلیق می‌گرفتم. تا این‌که رفته‌رفته میان من و این شخص محترم، الفت و خصوصیت پیدا شد. روزی این شخص محترم از من پرسید: «میرزا فتحعلی! از تحصیل علوم چه منظور داری؟» جواب دادم که می‌‌خواهم روحانی بشوم. گفت: «می‌خواهی تو ریاکار و شارلاتان بشوی؟» تعجب کردم و حیرت نمودم که آیا این چه سخن است. میرزا شفیع به حالت من نگریسته گفت: «میرزا فتحعلی عمر خود را در صف این گروه مکروه ضایع مکن. شغل دیگر پیش گیر.» وقتی‌که سبب نفرت او را از روحانیون پرسیدم، شروع کرد به کشف مطالبی‌ که تا آن ‌روز از من مستور بود و عاقبت، تا مراجعت پدر ثانویم از حج، میرزا شفیع جمیع مطالب عرفانیت را به من تلقین کرد و پرده غفلت را از پیش نظرم برانداخت. بعدازاین قضیه از روحانیت نفرت کردم و نیت خود را تغییر دادم.»[۵]
بعدازاین رویداد، فتحعلی جوان در سال ۱۲۴۹ه. به نوخه بازگشته و در مدرسه جدید روسی، زبان روسی را می‌آموزد و یک سال بعد به تفلیس رفته و در ۲۲ سالگی به کار در دفتر امور کشوری فرمانفرمای قفقاز زیردست عباسقلی بیک – بکی خان – به‌عنوان مترجم از اول نوامبر ۱۸۳۴/۱۱ رجب ۱۲۵۰ مشغول می‌شود. میرزا فتحعلی آخوندزاده شش سال بعد ارتقا مقام یافته و به سمت مترجمی‌زبان‌های شرقی رسیده و در سال ۱۲۶۲ قمری بعد از طی سمت مترجم کتبی دفترخانه کشور، در مقامات نظامی‌به درجه سرهنگی رسید؛ آخوندزاده ازآن‌پس در مدرسه روسی تفلیس به تدریس زبان ترکی مشغول و با افکار دکابریست‌ها و متجددان روسی آشنا می‌شود. این آشنایی‌ها آموخته‌های فتحعلی را در شناخت دنیای مدرن بارور ساخته و او را به‌سوی اندیشه‌های سیاسی و اجتماعی مدرنیته رهنمون می‌شوند.
میرزا فتحعلی آخوندزاده یک‌بار در سال ۱۲۶۴ قمری همراه با هیأت دیپلماتیک روسیه، به ایران می‌آید. او در این سفر، دیداری با امیرکبیر داشته و برای ادای احترام به قبر پدرش، به تبریز رفته است. میرزا فتحعلی آخوندزاده با طوبا خانم ازدواج‌کرده و دارای یک دختر به نام نسا و یک پسر به نام رشید بود. یکی از نوادگان آخوندزاده به نام جمشید هم جزو نمایش‌نامه نویسان بود؛ جمشید مدتی در ایران و ترکیه به فعالیت‌های هنری پرداخته است.
سرانجام میرزا فتحعلی آخوندزاده بعد از عمری تلاش‌های فکری- فرهنگی و ادبی، در سن ۶۶ سالگی به تاریخ ۲۷ فوریه ۱۸۷۸ مطابق با ۱۸ اسفند ۱۲۵۶ خورشیدی(سی سال قبل از مشروطیت در ایران) در تفلیس درگذشت.
آثار و تألیفات آخوندزاده عبارت‌اند از:
۱)شش نمایشنامه و رمان کوتاه(۱۸۵۷م) که در مدت نزدیک به پنج سال(۱۸۵۰ تا ۱۸۵۵میلادی/۱۲۶۶تا۱۲۷۱قمری) آن‌ها را نگاشته و تحت عنوان «تمثیلات» به چاپ رسیده است،[۶] این آثار نخست به زبان ترکی آذربایجانی نوشته‌شده‌اند و سپس در ۱۲۸۷ قمری اولین بار به فارسی توسط میرزا جعفر قراچه‌داغی و با نظارت آخوندزاده ترجمه‌شده‌اند: ۱)حکایت وزیر خان لنکران؛ ۲)حکایت خرس قولدور باسان(دزد افکن)؛ ۳)حکایت سرگذشت مرد خسیس یا «حاجی قارا»؛ ۴)حکایت وکلاء مرافعه؛ ۵)حکایت مسیو ژوردان حکیم نباتات و درویش مستعلی شاه مشهور به جادوگر؛ ۶)حکایت ملا ابراهیم خلیل کیمیاگر؛ و ۷)رمان کوتاه(Novella) ستارگان فریب‌خورده یا داستان یوسف شاه.[۷]
۲)رساله «الفباء جدید برای تحریرات السنه اسلامیه که عبارت از عربی و فارسی و ترکیست» که به نام «الفبای جدید» معروف است، در سال ۱۸۵۷ نوشته‌شده است. آخوندزاده در این کتاب پیشنهاداتی برای اصلاحِ خطِ عربی‌ مطرح کرد. سپس از تغییر خط عربی‌ به لاتین نوشت. رساله را به مقامات ایرانی‌ و عثمانی ارائه نمود. در نامه‌ای به وزیر علوم آن‌زمان ایران می‌‌نویسد: «اشخاصی‌ که از خطوطِ سایرِ ملل وقوف دارند، خواهند دید که الفبای ما در چه مرتبه ناقص و در چه درجه مانع‌ ترقی در علوم است.» در پاسخ دولت ایران به آخوندزاده آمده است: «الیق و انسب آن است که میرزا فتحعلی آخوندزاده در باب تغییر الفبای اسلام، خیالات خود را به اولیای دولت عثمانیه معروض دارد؛ چون‌که در ابتدا ملاحظه این خیال در آن سلطنت شده است. ما ملت ایران اصلاً به تغییر الفبای خود محتاج نیستیم. به علت این‌که ما سه رقم خط‌داریم: نستعلیق، شکسته و نسخ که در حسن و رعنایی بالاتر از خطوط جمیع ملل روی زمین است و ما هرگز این خطوط خودمان را متروک و خط جدید میرزا فتحعلی آخوندزاده و یا ملکم خان را معمول نمی‌کنیم و نخواهیم کرد.» آخوندزاده برای بیان نظریات خود درباره تغییر الفبا در سال ۱۸۶۳ به استانبول سفرکرده و رساله خود را به صدراعظم عثمانی، فوأد پاشا(۱۸۱۵–۱۸۶۹)، ارائه می‌کند. در استانبول با اینکه «جمعیت علمیه عثمانیه» از پیشنهاد آخوندزاده تمجید می‌کند، اما عملی‌ کردن آن‌ را صلاح نمی‌داند. سال‌ها بعد در زمان جمهوریت ترکیه، الفبای قدیم به الفبای لاتین تغییر می‌یابد.
الفبای جدید که تقریبا بیشتر عمر آخوندزاده را به خود مشغول داشته بود، به همراه اشعار و مقالاتی درزمینه‌های فرهنگی– سیاسی– نقد اجتماعی و… به چاپ رسیده‌اند؛ بخشی از نامه‌هایی هم که آخوندزاده در مقاطع مختلف تاریخی راجع به مسئله خط و تغییر الفبا به دوستان و نزدیکانش نوشته است، در کنار الفبای جدید تحت عنوان «الفبای جدید و مکتوبات» توسط حمید محمد زاده منتشرشده‌اند.
۳)«مکتوبات کمال الدوله»، شروع نگارش آن به سال ۱۸۶۰بوده و تا ۱۸۷۶مدام آن را حک‌ و اصلاح و بازنویسی کرده است. آخوندزاده می‌نویسد: «و بعد از چندی به خیال این‌که سدّ راه الفباء جدید و سدّ راه سویلیزاسیون در ملت اسلام، دین اسلام است و فناتیزم آن است، برای هدم اساس این دین و رفع فناتیزم و برای بیدار کردن طوایف اسلام از خواب غفلت و نادانی و برای اثبات وجوب پرتستانتزم در اسلام به تصنیفِ[«مکتوباتِ»] کمال الدوله شروع کردم.» خود آخوندزاده در طول حیات خود قیدهایی بر مکتوبات کمال الدوله افزوده و ملحقات سه‌گانه‌ای بر متن اصلی نوشته است؛ «سه مکتوب» درواقع «ملحقات نسخه کمال الدوله» است. این ملحقات را تاریخ‌پژوهانی چون زنده‌یاد فریدون آدمیت همان مکتوبات کمال الدوله دانسته‌اند و در کنار «سه مکتوب» میرزا آقاخان کرمانی، مکتوبات کمال الدوله را سه مکتوب آخوندزاده خوانده‌اند.[۸]
*****
آخوندزاده در تمامی‌تألیفات و نوشته‌هایش، بنیان انتقاد اجتماعی و سیاسی را در شرق پایه گذاشت؛ به اصلاح خط و تغییر آن پرداخت؛ سخن از اصلاح دینی گفت و جوانه‌های گسست از سنت و بنیاد اندیشه‌های مدرن را در ایران و عثمانی پدیدار ساخت؛ او نخستین نمایشنامه‌های شرقی را به وجود آورد و با آگاهی که از سبک‌های نوین ادبی به دست آورده بود، به سنجش ادبیات کلاسیک پرداخت؛ آخوندزاده در انتقاد از سیاست سنتی و با شناختی که از اندیشه‌های سیاسی مدرن حاصل کرده بود، ایده‌های مشروطه خواهانه را در برپایی نظام سیاسی مبتنی بر قانون عرفی و برآمده از حقوق طبیعی و سکولاریسم عقلانی بنیاد گذاشت.
احقاق حقوق زنان و حضور انسانی آنان در جامعه و آسیب‌شناسی از لایه‌های اخلاقی سنت به همراه تأکید بر آموزش‌وپرورش همگانی و انتقاد از وقایع‌نگاری پیشینیان با تکیه‌بر تاریخ‌نگاری مدرن، دیگر اقدامات و ایده‌های آخوندزاده را تشکیل می‌دهند و او را در صدر جریانی قرار می‌دهند که به همراه میرزا ملکم خان ناظم الدوله، میرزا آقاخان کرمانی، میرزا یوسف خان مستشارالدوله، میرزا طالبوف تبریزی و… مدرن‌های کلاسیک ایرانی را به وجود آورده است. آخوندزاده درزمینه‌های فکری و سیاسی با تألیف و انتشار آثاری، «پیشآهنگ مدرنیته در ممالک محروسه ایران» و پیشرو «مدرن اندیشان کلاسیک ایرانی» شد.
*****
عمر شصت و شش ساله آخوندزاده در بحبوحه مسایلی گذشته که در تاریخ تحولی تمدن و فرهنگ دنیا از اهمیت بسزایی برخوردارند؛ از آن جمله می‌توان به جنگ‌های روسیه با ایران اشاره کرد که به دنبال تحت الحمایگی حاکم گرجستان توسط روسیه رخ دادند؛ این جنگ‌ها، ایران را با رقیبی مواجه ساخت که از نظر فنی- سیاسی- نظامی- فرهنگی و.. قوی تر از سربازان- سیاست مداران- تجار و اهل اندیشه و فرهنگ سنتی ایران بودند؛ بن بستی که بر سیاست اجرایی- اندیشه‌ورزی- باورهای دینی و… وارد شدند، حاصلی از همآوردی‌هایی بودند که در صحنه‌های دیپلماسی نوپیدا و میدان‌های جنگی روی داده بودند. میرزا فتحعلی آخوندزاده در چنین شرایطی دست به قلم برد و آثار و تألیفات خود را در سنجش باورهای دینی- آموزه‌های سیاسی و فرهنگ و ادبیات سنتی، به نگارش درآورد. میرزا فتحعلی در نوشته‌های خود از فرم، محتوا و مفاهیم نوین استفاده کرده و در برخی از نوشته‌هایش، بنیان گذار متن‌های مدرن است.
میرزا فتحعلی آخوندزاده با درک و شناخت از تحولات تمدنی و فرهنگی جهان، از اندیشه‌ها و آثار عصر روشنگری آگاه بوده و به تأسی از آنان، سنت گرایی شرعی و جهان سنتی را با خردگرایی و تجربه باوری، به سنجه مدرن گرایی گرفته است. ارجاعات وی به آثار و افکار کسانی چون اسپینوزا، ولتر، جان استوارت میل، شکسپیر و… حکایت از مدرن‌اندیشی و نوگرایی او دارد؛ ردپای ولتر را می‌توان در سنجش بنیاندین آخوندزاده به پیامبر اسلام و آموزه‌های آن دید؛ هم چنان که می‌توان تاثیراتی از نوگرایی سکولاریسیتی اسپینوزا را در ساختارشکنی از اصول بنیادین اسلام در مکتوبات کمال الدوله خواند. در واقع آثار و تألیفات آخوندزاده، آینه تمام نمای جهان متحول شونده ایرانی در قرن نوزدهم است و مدرن‌اندیشی و مدرن‌سازی‌های قرن نوزدهم در نوشته‌های آخوندزاده بیان شده است. در جای جای نوشته‌های آخوندزاده ردپایی از اصول پایه ای روشنگری یعنی خردباوری- انسان گرایی و رواداری دیده می‌شود؛ هم چنان که آخوندزاده بدرستی در تحول تمدنی و فرهنگی از بنیان مدرن‌اندیشی بر مسئله آموزش می‌نویسد و تغییر خط و تحول اجتماعی و دگردیسی سیاسی و… را بر آموزش همگانی و نوین دختران و پسران قرار می‌دهد. بر این اساس است که وی به مسئله «نوین نگاری» پرداخته و به کار‌گیری فرم‌های جدید ادبی(روزنامه نگاری و…) و هنری( نمایشنامه و…) را با محتواها و مفاهیم و مضامین تازه، در گذار از «سنتی نویسی» و مفاهیم دنیای قدیم پیش می‌برد. بر این اساس وی به آسیب شناسی تمدن و فرهنگ سنتی می‌رسد.
آخوندزاده نقد سنت قدمایی را در زمینه سیاست و فرهنگ پیش می‌برد؛ بدیل وی برای آسیب شناسی سنت و گذار از آن، منظومه معرفتی و تمدنی مدرنیته است؛ وی سنت قدمایی را در دو رشته اصلی معرفتی آن یعنی شریعت و تصوف، به سنجش می‌گیرد؛ آخوندزاده هم در «مکتوبات کمال الدوله»، هم در «تمثیلات» و هم در نامه‌ها و مقالات، هر جا که برایش امکان داشته و مناسب بوده، به نقد و آسیب شناسی سنت فرهنگی- مذهبی و اصول تمدن سنتی می‌پردازد. یکی از مهم ترین و پایه ای ترین انتقادات آخوندزاده بر سنت سیاسی- مذهبی، نامه ای است که در ارزیابی رساله «یک کلمه» میرزا یوسف خان مستشارالدوله تبریزی نوشته است. وی مبنای سنجش خود را بر تفاوت حقوقی و اختلاف سنت قدمایی در احکام شرعی(خودکامگی دینی) و حقوق مدرن(مشروطیت حقوقی) قرار می‌دهد.
اصلاح و تغییر خط و اولویت آن در مدرن‌سازی اذهان، اجتماع، سیاست و فرهنگ و مذهب، بنیان مدرن‌اندیشی میرزا فتحعلی آخوندزاده را تشکیل می‌دهد؛ وی که تقریبا تمامی‌عمر خود را صرف تدوین الفبای جدید و جایگزینی آن با خط قدیم کرده است، پروژه تغییر خط و دبیرنویسی آن در الفبای لاتین را در چند مرحله انجام می‌دهد: بخش اولیه اقدامات وی در بازسازی و اصلاح خط قدیم قرار داد. در این زمینه وی نظر به اعراب گذاری و شیوه نگارش خط دارد؛ در مرحله بعدی آخوندزاده سخن از پشت سر گذاشتن خط قدیمی‌می‌گوید و این تغییر را اساس آموزش و ذهنیت مدرن می‌شمارد؛ اما مرحله تکمیلی و نهایی پروژه تغییر خط آخوندزاده، سودای نوسازی آموزشی و پرورشی دارد و بر خلاف مراحل قبلی که در پی بازسازی خط قدیم بود، خواهان از بین بردن خط قدیم و ایجاد خط نوین همراه با آموزش جدید است.
بخش عمده ای از پروژه مدرن‌اندیشی آخوندزاده معطوف به مقابله و انهدام سنت سیاسی و دینی است؛ «دیسپوت شاهی» و «شارلاتانیسم ملایی»، دو نهادی هستند که مورد هدف آخوندزاده قرار می‌گیرند؛ همانطور که پیش از این اشاره کردم، آخوندزاده در آسیب‌شناسی فرهنگ و تمدن سنتی، به درستی دو پایگان شریعت و تصوف را مد نظر دارد. در زمینه‌های سیاسی هم بافتار خودکامه قدرت و پادشاهی مطلقه را مورد هدف می‌گیرد؛ اگر در این زمینه‌ها، آخوندزاده برای مقابله با استبداد دین، اصلاح دینی یا پروتستانیزم را مطرح می‌کند،- اگرچه در تعیین و معرفی مصداق آن به اصلاحات درون مذهبی اسماعیلیه راه خطا می‌رود-  در مقابله با خودکامگی سنتی و رهایی از پادشاهی دیسپوت، نظام سیاسی مشروطه و مقید به قانون را طرح می‌کند. وی هر دو مقوله و مفهوم و نهاد مدرن را در پیوند با شکل‌گیری ملت- دولت نوین می‌داند و مسئله ملت را از مصادیق و مفاهیم سنتی به معنای «امت» و «ملت اسلام»، به ملت مدرن و صاحب حق و حقوق، آزادی و برابری می‌کشاند.
با اقتدار خودکامگی دینی و رفتارهای غیرعلمی، ضدحقوقی و رشد افکار سنتی در اوایل قرن بیست و یکم، هنوز میرزا فتحعلی آخوندزاده با ما معاصر است؛ اندیشه‌هایش رهایی بخش و آثارش قابل تأمل و تجربه آموز است. ایده‌های مدرن اندیشانه او، گشاینده بازبینی در مدرن گرایی و گسست از سنت قدمایی بوده و روزآمد کردن خردمندی برای دموکراسی، آزادی و برابری حقوقی زنان و مردان است.

زیرنویس:

[۱] – مجموعه آثار/ ۵۲٫
[۲]- از نامه به میرزا جعفر قراچه داغی- مقدمه تمثیلات/۸٫
[۳]- با انعقاد قرارداد گلستان در ۲۵ اکتبر ۱۸۱۳ میلادی برابر با ۳ آبان ۱۱۹۲ خورشیدی/ ۲۹ شوال ۱۲۲۸، چهارده ولایت شرقی ایران ازجمله گنجه- شکی- باکو و… جزو متصرفات دولت روسیه تزاری شد و به دنبال انعقاد قرارداد ترکمنچای در ۲۱ فوریه ۱۸۲۸ میلادی برابر با اول اسفند ۱۲۰۶ خورشیدی/ ۵ شعبان ۱۲۴۳، سه ایالت ایروان و نخجوان و بخش‌هایی از ایالت تالش جزو متصرفات دولت روسیه تزاری شدند، با توجه به سال تولد(۱۸۱۲)، میرزا فتحعلی آخوندزاده جزو ایرانیان محسوب می‌شود. وی بعد از بازگشت به زادگاهش در سال ۱۸۲۵/ ۱۲۴۱قمری و استقرار در آنجا در سال ۱۸۲۹/ ۱۲۴۵ قمری، تابعیت روسی گرفته است.
[۴]- برای آشنایی با میرزا شفیع، نک: میرزا شفیع واضح تبریزلی، ابوالفضل علیمحمدی، نشر باران، تبریز، ۱۳۸۴؛ آذربایجان ادبیاتی- میرزا شفیع واضح، سلمان ممتاز، قوممونیست نشریاتی، باکی، ۱۹۲۶٫
[۵]- بیاغرافیای، اینک در: مجموعه آثار میرزا فتحعلی آخوندزاده، تحقیق و تصحیح علی اصغر حقدار، صص ۵۱- ۵۶٫
[۶]- تمثیلات، قاپوتان میرزا فتحعلی آخونزاده، باسمه خانه جانیشین قافقازک، تفلیس، ۱۲۷۵ق.
[۷]- آخوندزاده این رمان کوتاه را بر اساس روایتی از «تاریخ عالم‌آرای عباسی» نوشته است؛ دکتر حسن جوادی در این رابطه می‌نویسد «بنابر «عالم‌آرای عباسی» تألیف اسکندر بیگ منشی(تهران، امیر کببیر ، ۱۳۸۲ ، ج ۲، صص ۷۴۵-۷۵۰) این اثر را، که پس از همه‌ نمایشنامه‌های آخوندزاده در سال ۱۸۵۷ نوشته‌شده، می‌توان به‌عنوان نخستین رمانِ کوتاهِ تاریخیِ واقع‌گرایانه به زبان آذری قلمداد کرد. اساس این داستان مبتنی بر وقایعِ تاریخیِ واقعیِ زندگی شاه‌عباس است، زمانی که منجمانِ دربار پیش‌بینی کردند که به علت تقارن ستارگان، مصیبتی برای شاه رخ خواهد داد.»(نک: مقدمه دکتر حسن جوادی بر ترجمه تمثیلات به زبان انگلیسی.)

[۸]- نک: سه مکتوب میرزا فتحعلی، سه مکتوب و صد خطابه میرزا آقاخان در: چند مقاله تاریخی، فریدون آدمیت، به اهتمام علی‌اصغر حقدار، نشر چشمه، تهران، ۱۳۸۸٫

Saturday, July 3, 2021

مفتاح التمدّن في سياسة المُدُن (کلیدهای پیشرفت در سیاست اجتماعی)/ ميرزا محمد معين الاسلام بهبهاني- به اهتمام علی‌اصغر حقدار

 

 دفتر پانزدهم از مجموعۀ اسنادی از مشروطه پژوهی در ایران

از انتشارات باشگاه ادبیات
مجموعۀ «اسنادی از مشروطه پژوهی در ایران» شامل متن‌ها و تحقیقاتی دربارۀ اندیشه‌های مشروطه خواهی است که طی سال‌های گذشته تحقیق و نوشته شده و به خاطر توقیف در اداره کتاب وزارت ارشاد اسلامی ایران، تاکنون منتشر نشده‌اند. ارائه این متن‌ها به صورت اینترنتی و رایگان جهت استفاده محققان و علاقه‌مندان تاریخ معاصر ایران و مشروطه پژوهانی است که در تکمیل تحقیقات و نوشته‌های خود به آن‌ها نیاز دارند.

از مقدمه چاپ جدید:
رساله «مفتاح التمدن فی سیاسه المدن»
از میرزا محمد معین الاسلام بهبهانی یکی از رساله هایی است که در تبیین اصول، آداب
و ایده های «مشروطیت اسلامیه» نوشته شده است؛ میرزا محمد در 19 اسفند  1315 خورشیدی درگذشته است؛ تحصیلات ابتدایی را
در حوزه علمیه شیراز گذرانده و به غیر از کتاب حاضر، اشعاری از وی بر جای مانده
است. بنابر نوشته هایش، وی در تهران همراه مشروطه خواهان بوده و با تعبیر خود به
نگارش رساله «مفتاح التمدن فی سیاسه المدن» در تحلیل و ارزیابی نظام سیاسی مشروطیت
در روایت شرعی یا همان «مشروطه مشروعه» پرداخته است.
چاپ این کتاب در همان ماه های اول
انتشار تمام شد. ناشر اهتمامی به انتشار دوباره آن نداشت. من هم سال های بعد راهی
مهاجرت شدم و چاپ دوم رساله «مفتاح التمدن فی سیاسه المدن» بعد از 15 سال در
اختیار علاقه مندان و مشروطه پژوهان قرار می گیرد. در این چاپ تا جایی که امکان
داشت، غلط های چاپی را تصحیح کرده ام. نوشتار «خاندان شیخ الاسلام بهبهانی» که به
سفارش پرفسور شیخ الاسلامی نوه معین الاسلام و با شرط درج آن در چاپ اول- با عدم
قبول من از سبک نگارش و تحقیق آن- برداشته شد. باز به مانند بیشتر آثاری که در
دوران مهاجرت منتشر کرده ام، در انتشار متن حاضر هم کمک های بی شائبه امیر عزتی را
داشته ام. از وی و دوستانی که برای انتشار این کتاب یاری ام کردند، سپاسگزارم.