درد تو و دواي تو، در تو است.
صديقه دولت آبادي
ششم مرداد
ماه امسال(1400)، شصت سال از درگذشت صديقه دولت آبادي مي گذرد؛ بانوي فرهيخته و
آزادي خواه ايراني كه تمامي عمرش را در راه دستيابي زنان ايراني به تجدد صرف كرد و
با حضورش در اجتماع و فرهنگ ايراني، گام هاي ثمربخشي در احقاق حقوق زنان برداشت.
***
درخواست حقوق تساوي براي انسانها
به دور از معيارهاي جنسيتي اكنون ديگر از الزامات و لوازم پذيرفته شدة
مدرنيته است؛ امروزه نميتوان سخن از مدرنيته و فرايند تمدن سازي و ترقي
گفت و به تفاوتهاي جنسيتي كه در دنياي قديم پذيرفته شده بودند، به ديدة
طرد و انتقاد ننگريست؛ ترديدي نيست كه كنشهاي تساوي طلبانه و ايدههاي
مساوات خواهانه ميان زنان و مردان، از توابع گسترش حقوق طبيعي و نهادينه
شدن حقوق بشر و ارتقاي آموزههاي انسانگرايانهاي است كه به دنبال جابجايي
در نظام دانايي انسانها به وقوع پيوسته و شرايط زيست جهان انساني را به
دورة مدرن و مدرنيته پيوند داده است.
تاريخ ايران نيز در سير تحولي
خود، آن گاه كه با آموزههاي دنياي مدرن برخورد كرد و در سپيدهمان
رويارويي با مدرنيته قرار گرفت، آگاهي به جايگاه انساني زنان را اگرچه با
تأخيري قابل توجيه، وارد شرايط زيستي و زيست فرهنگي خود گردانيد؛ اين رويداد
تبار به دورة سرنوشت ساز مشروطيت و پيش زمينههاي آن ميبرد. توابع جنبش
تساوي طلبانه و جنسيتي را كه با گذر از سنگلاخ سنت باوري و رخداد تعيين
كنندة جدال قديم و جديد عصر مشروطه گذشته، بايستي به تأمل خردمندانه و
خردمندي تاريخي گذاشت؛ بنابراين بدون آگاهي از الف) لوازم و الزامات
مدرنيته، ب) رويداد تاريخي ـ فرهنگي مشروطيت، نميتوان به دستاوردها ـ كنشها،
ايدهها و كنشگران عرصة جنبش مساوات طلبانة جنسيتي در ايران معاصر شناخت
يافته و از جايگاه جنبش و عملكرد فمينيستهاي ايراني سخن راند. در واقع،
اين جنبش مشروطيت بود كه با به چالش كشيدن باورهاي سنتي و سنت ايراني،
زنان را به هويت جنسي خود آگاه ساخت و اين نيمة فراموش شدة جامعه و
فرهنگ ايراني را به عرصههاي مختلف زندگي كشاند.
زنان در تاريخ ايران زمين،
هيچگاه هويتي نداشتند: چه هويت انساني و چه فراتر از آن، هويت جنسي؛
پارادايم معرفتي و اپيستمة زيستي ايرانيان تا سپيدهمان دوران معاصر از اين
سرزمين كهن، در هيچ كدام از آموزهها و باورها و كنشهاي اجتماعي و فردي،
سخن از زن نگفتهاند و اگر هم حرفي از اين نيمة انساني در ميان آمده، در
مذمت و مخفي داشتن آنان و خفيف كردنش بوده است؛ وجود واژگاني چون: «ضعيفه»،
«عورت» و... در ادبيات و زبان ايراني كه در واقع حكايتگر شرايط اجتماعي و
فرهنگي ايرانيان است، دليل بر فراموش شدگاني دارند كه نيمة مهمي از جامعه
را تشكيل ميدادند.
بعد از این كه سوية تاريخ
فراموش شدگان در ايران زمين روايت شد، ميتوان به سخن زنان در مشروطيت
و شكلگيري هويت جنسي در ايران معاصر پرداخت كه به دنبال تلاقي دنياي
سنتي ايران و جهان مدرن در سرآغاز برخورد ايرانيان با لوازم و الزامات
مدرنيته در عصر مشروطيت پديد آمد؛ مسائل زنان را در مشروطيت در دو عرصه ميتوان
به تأمل گذاشت: 1) فعاليت زنان در جنبش مشروطيت، 2) مطالبات و خواستههاي
جنسي آنان از مشروطيت؛ تنها با روشنگري اين زمينهها است كه ميتوان به
ميزان موفقيت و كيفيت تلاشها و كميت دستاوردهاي زنان ايراني در يكصد سال
گذشته شناخت يافته و از شكلگيري «هويت جنسيتي در ايران معاصر» سخن گفت؛
بلافاصله بايد اضافه كرد: سيطرة اجتماعي سنت چنان سخت و اقتدار فرهنگي آن
چنان محكم و بسته است كه حتي در گفتمان روشنفكري هم به غير موارد معدودي
از مدرنهاي كلاسيك ايراني، سخن از هويت جنسيتي و ايدههاي تساوي طلبانه
به سكوت برگزار شده و روشنفكران ايراني در جريان غالب سخني از هويت
جنسيتي به ميان نياوردهاند؛ در اين دوره بيشترين زمينههاي نوشتاري و
ساختارشكني از نقشهاي سنتي جنسيت را خود زنان در ايران معاصر بر عهده
داشتهاند و بر پاية درك و دريافت نيازهاي انساني خويش، انديشمنداني چون
فاطمه سياح، فروغ فرخزاد و كنشگراني چون صديقه دولت آبادي و... در اثبات
هويت جنسيتي و به چالش كشيدن سنت مردسالارانه بيشترين اهتمام را چه در
عرصههاي عملي و چه در زمينههاي نظري نشان دادهاند. نوشتن از صديقه دولتآبادي،
يادآوري همت بلند و متجددانه زن ايراني است كه در كنش و انديشه، به همآوردي با سنت
فرهنگي و سياست سنتي پرداخته و مطالبات حق طلبانه خود را در تمامي زمينه هاي
اخلاقي-سياسي-اجتماعي و فرهنگي با تمامي وجود بر جامعه فرو رفته در ستم جنسيتي و
اختناق اخلاقي فرياد مي زند؛ صديقه دولت آبادي، در سرآغاز هاي حضور مدرنيته در
ايران عصر مشروطيت و راهسپاري كشور به تجددطلبي، واقعي بينانه تر از هر مردي و با
تمامي احساس و انديشه زنان، به ژرفاي نهادينه ساختن مدرنيته و تكميل ساحت زندگي هر
زن و مرد ايراني در فرهنگ و سياست دنياي جديد، تثبيت هويت جنسي را به شخصيت زن
ايراني مي رساند.
***
صديقه دولتآبادي
به سال 1261ش/1882م در اصفهان ديده به جهان گشود. آموزش هاي اوليه را بر خلاف عرف
زمانه، در نزد پدر فرا گرفت؛ حاج ميرزا هادي در سن شش سالگی به صدیقه گفته بود«..حالا
که پس از هفت برادر در محیطی پراز جهل و تبعیض به دنیا آمده ای،به تو می گویم
اگر مانند برادرانت درس بخوانی، مانند آنها از من ارث خواهی برد وگرنه تورا از
ارث محروم خواهم کرد... » دولتآبادي
به سال 1297 مكتب شرعيات را در اصفهان تأسيس كرد؛ در سال 1297 با افتتاح «شركت
خواتين اصفهان» و مدرسه «ام المدارس»، در فعاليت هاي اجتماعي حضوري پر رنگ داشت.
فعاليت هاي فرهنگي صديقه دولتآبادي با انتشار مجله «زبان زنان» در سال 1298 گسترش
پيدا كرد؛ به سالي بعد، دولت آبادي مجله را به تهران انتقال داد؛ هم زمان «انجمن
آزمايش بانوان» را بنياد گذاشت.
صديقه دولتآبادي
در سال 1302 به اروپا مسافرت كرد؛ اگرچه علت اصلي اين مسافرت، معالجه و امور پزشكي
بود، با اين حال دولت آبادي از حضور در مراكز فرهنگي و اجتماعي غافل نماند و
توانست دانسته ها و آموخته هايش را ازموده و ارتقا دهد؛ شركت در كنگره اتحاديه بين
المللي براي حق رأي زنان در پاريس به سال 1305، شركت در كنگره بين المللي زنان
براي صلح به سال 1326 و مراودات با زنان فمينيست غربي، از دستآوردهاي سفر به غرب
مدرن براي صديقه دولت آبادي بود.
صديقه دولتآبادي
در سال 1315 به رياست «كانون بانوان ايران» برگزيده و تا آخر عمر در اين سمت باقي
ماند؛ صديقه دولتآبادي در مراسم اعلان حق انتخاب پوشش براي زنان ايران، در حضور
رضاشاه پهلوي، از حقوق سياسي زنان سخن راند و با اشاره به عميق سازي آرمان هاي
مشروطيت و آزادي خواهانه، خواستار مشاركت سياسي زنان در سرنوشت ملي و ميهني گرديد؛
ايده اي كه با تأخيري چندين ساله در دهه چهل به واقعيت پيوست.
صديقه دولت
آبادي در فعاليت هاي زنورانه و برابري خواهانه، عنصري از ايده هاي ناسيوناليستي را
در بنيادهاي فكري به كار مي گيرد و با تقويت حس وطن خواهانه، از زنان هم وطن اش مي
خواهد –در
آگاهي از شرايط زمانه- با به كارگيري زبان ملي و استفاده از لباس هاي وطني، حضور
اجتماعي خود را به اثبات برسانند؛ دولتآبادي با شناختي كه از مدرنيته به دست
آورده بود، آموزش و پروش دختران را در كنار پسران، ركن اوليه گذار از سنت زن
ستيزانه و مردسالارانه مي داند؛ تجددطلبي دولتآبادي كه از بنيان هاي دانايي آن
ريشه مي گرفت، گسترش آگاهي و دانش هاي جديد و مشاركت فرهنگي دختران و زنان ايراني
را اول پايه در راه سپاري ايران و ايرانيان در جاده پيشرفت و ترقي مي داند.«بايد
تربيت و ترقي زنان را كه اس اساس ترقي مملكت است در نظر گرفت و جلو انداخت تا به
سر منزل مقصود برسيم. نيز بايد ما زنان اين نقش را از صفحه خاطرمان بشويم كه ما زن
هستيم و نمي توانيم كار كنيم، نمي توانيم علوم عاليه فرا گيريم، ممكن نيست ما صنعت
گر بشويم، براي ما امكان ندارد علوم فلاحت بياموزيم. البته اين تصورات خطا و غلط
است. بايد ابواب علوم را گشود و براي ترقي تعالي كار كرد تا نجات يافت و به مقصود
رسيد. (مجموعه آثار دولت آبادي،190/1) مسائلي نظير بهداشت عمومي- ازدواج هاي
تحميلي و زودهنگام- مساعدت برابر زنان و مردان در زندگي- مبارزه با خرافات و تعدد
زوجات، مواردي هستند كه دولت آبادي در نوشته هاي خود براي دستيابي به حقوق انساني
زنان ايراني مورد توجه و تأمل قرار مي دهد؛ با پشتوانه آزادي خواهانه و مشاركت
سياسي زنان؛ در مقاله اي با عنوان «حق با آزادي است» مي نويسد:«اشخاصي كه نديدند،
نخواندند و يا نشنيدند، از كجا مي توانند بدانند. در ايران ما بدبختانه از اين جنس
اشخاص بسيارند؛ بدبختانه تر اين كه دشمنان همين عده هم زياد مي باشند...خيلي شاد
هستيم كه در مقابل همه بدبيني، امروز در همين وطن خودمان از ميان فرزندان ايران ما
مي بينيم اشخاصي را كه نه تنها در مقابل اين دشمنان انسانيت عقب نشيني را انتخاب
نمي كنند، بلكه از حملات خود دست نمي كشند. مجاهدت مي كنند و فداكاري مي نمايند،
تا نجات عمومي را فراهم سازند. حقيقتا دنيا به طرفداران عالم انسانيت فهمانده است
بايد با شجاعت تامه كار كرد.»(مجموعه آثار دولت آبادي، 181/1) در نظر دولت آبادي
اين مسائل با حضور فعالانه زنان ايراني در تعيين سرنوشت خويش به دست مي آيند؛ «اين
از بديهيات است كه هيچ ملتي نمي تواند به سعادت برسد مگر به واسطه اتحاد اجتماع و
توسعه علوم و آساني طريقه زندگاني و پس ما هم تا اندازه كه از هر گونه سعادت عقب
مانده ايم از بي خبري و غفلت است و اين كه دنيا بيش از اين به ما مجال نمي دهد كه
مانند گذشته در خواب جهالت و غفلت افتاده باشيم. وقت است كه با احساسات آدميت
برخيزيم و بياموزيم و بدانيم راه علوم را توسعه دهيم و اختلافات من-تو و تو- تو را
بريزيم و همه ملت در زير كلمه «ما» جمع شويم. براي سعادت آينده فكر كنيم و براي
رسيدن به خانه عزت آدميت كار كنيم كه آسايش و آزادي و استقلاب و كاميابي همگي در
آن است.»(مجموعه آثار دولت آبادي، 210/1)
صديقه دولت
آبادي هم پاي پيشرفت هاي مدرنيته در جامعه ايران و در زمانه سلطنت رضاشاه پهلوي كه
بخشي بزرگي از آرمان هاي معوق مانده مشروطيت را محقق ساخت، در «كانون بانوان
ايران» حاضر و با همراهي حق انتخاب پوشش براي زنان، استمرار و نهاديه كردن آن را
دستيابي زنان به حق انتخاب شدن و انتخاب كردن مي شمارد؛ «يك حق تلف شده بانوان كه
در فصل قانون اساسي زنان را نه تنها از تمام حقوق اجتماعي محروم كرده اند، بلكه
آنان را در رديف ديوانگان و صغار محسوب داشته اند... هر فرد زن ايراني بايستي...در
تحت يك لواي واحد، نقض اين فصل را از پيشگاه اعليحضرت همايون شاهنشاه و مجلس شوراي
ملي بخواهد و استقبال ذاتي و شخصيت حقوقي زن را كه اعليحضرت فقيد اقدام موثري براي
حفظ آن فرمودند، كامل شود...»(مجموعه آثار دولت آبادي، 296/2)
صديقه دولتآبادي
به سن 79 سالگي در تاريخ ششم مرداد ماه 1340 چشم بر جهان بست و اقدامات و افكاري
متجددانه و زنورانه در تاريخ معاصر ايران از خود به يادگار گذاشت.
در زمانه اي به يادكرد صديقه دولت آبادي مي نويسم كه بخش عمده اي از دستاوردهاي مدرن زنان ايراني به يغماي ضدبشري سنت گرايان رفته و حضور زنان ايران در غياب حقوق آنان، از ماهيت واقعي اش تهي و در چنبره ايده و عمل نابرابرانه، تن به سكوت اجباري داده است؛ در اين زمانه، مشاركت سياسي زنان ايران، فرو گذاشته شده، حق انتخاب پوشش و حوزه شخصي آنان، به مسلخ تحميل ضداخلاقي حجاب و دست اندازي به خصوصي ترين ساحت انساني رانده شده است. زنان ايراني در پستوي ذهن و زبان مردسالارانه، نجواگرايانه از دردهاي زنانگي مي گويند و مي شنوند، بدون اين كه فرصت آزادانه و برابر در حوزه هاي اجتماعي و اخلاقي را دارا باشند.
No comments:
Post a Comment