از انتشارات باشگاه ادبیات
https://www.bashgaheadabiyat.com/pro.../sosialdemokratha/...
آیینۀ سکندری
میرزا آقاخان کرمانی- به اهتمام علی اصغر حقدار
قابل دانلود در سایت باشگاه ادبیات
https://www.bashgaheadabiyat.com/product/ayeneye-sekandari/
https://kayhan.london/fa/?p=255135
چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۰ برابر با ۰۸ سپتامبر ۲۰۲۱
در یکی از مقالات «اختر»- که از اولین نوشتهها راجع به سوسیالیسم است- بهمپیوستگی سوسیالدموکراسی با مشروطیت (آزادی و مساوات مطلقه و دشمنی با پادشاهی مطلقه) اشاره شده است: «اخبارنویس که در آتنه[آتن] داریم، در خصوص جماعت سوسیالیست یعنی طالبان شرکت اموال و آزادی مطلق که در خاک روس هستند، شعبهای هم در آتنه داشتهاند… در این ذیل بعضی اطلاعات از اوضاع جمعیت مذکوره میدهد که این جمعیت سوسیالیست در همه جای اروپ روز به روز زیاد میشوند. و چند شعبه هستند و مردمان معتبر و بزرگ در میان ایشان هست. و مقصد اینها آزادی و مساوات مطلقه است و مشروط کردن همه حکومتها. و نهایت دشمنی را با دولتهای بلاشرط دارند. یعنی پادشاهانی که حاکم مطلق بر ابنای بشر شده و به ارادات مستبدانه رفتار میکنند. انجمن اجتماع بزرگ آنان سالی یکبار در مملکت سوئیس که اسویچره گفته میشود و دولت جمهوریه و آزادی است، منعقد میگردد و قوانین و نظامات دارند و برای پیش بردن این مقصود حاصل کارهای سالیانه را در آن مجلس مذاکره کرده و قرار و دستورالعملی که برای آینده باید معین کنند، در آن مجلس مقرر مینمایند. از این جمعیت در همه جاهای ممالک روسیه هستند.»[۱]
اندیشه سوسیالدموکراتیک در سالهای منتهی به جنبش مشروطیت در روزنامههای ایرانی خارج از کشور هم، بهدفعات موردبحث و بررسی قرار بودند.[۲] کنشها و حلقههای مطالعاتی و مبارزاتی سوسیالدموکرات برای نخستین در تبریز و سپس در رشت و تهران و… به صحنه آمدند.[۳] در اسناد تاریخی از چندین نامه ارسالی حلقه سوسیالدموکراتهای مستقل تبریز از آرشاویر چلنگریان به کارل کائوتسکی و (همو و) واسو خاچاتوریان و دیگران به گئورگی پلخانف، خبرداریم.[۴] در همان زمان از ده محفل، تشکل و حلقه تئوریک سوسیالدموکرات در ایران نامبرده شده است. از میان آنها، نخستین محفل (مستقل) سوسیالدموکرات در تبریز که در ابتدای کار با ارامنه «هنچاکیان» و «داشناکتسوتیون» دارای ارتباطاتی بودند[۵] تشکیل شد[۶] و افرادی از این تشکل بودند که با سران سوسیالدموکراتهای آلمانی و روسی، نامهنگاری کردهاند. از این محفل تئوریک چندین مقاله سیاسی و تئوریک برجایمانده است.[۷] در سیر تاریخی، داشناک رو به اعمال تروریستی و افکار شوونیستی آوردند.[۸] هنچاکها هم فرو پاشیدند. همزمان و همراه با این محفلهای مطالعاتی و مبارزاتی، نخستین سوسیالدموکراتهای تبریزی توسط علی موسیو و سید حسن تقیزاده، متشکل شدند و پایههای اولیه مراکز مشروطهخواهی را به وجود آوردند. به تأسی از این محفلها و افراد، تشکلهایی در شهرهای رشت، انزلی، تهران به وجود آمدند. از چهرههای شاخص سوسیالدموکرات اولیه، میرزاعلی اکبر دهخدا، جهانگیرخان صوراسرافیل و حیدرخان عمواوغلی هستند. قوای عملکننده و بازوی نظامی بیشتر محفلها و تشکلهای سوسیالدموکرات در تبریز را «مجاهد» و «فدایی» مینامیدند.[۹]
*****
سالهای پیش از مشروطیت، عدهای از جوانان مدرنگرا دست به انتشار مجله «گنجینه فنون» در تبریز زدند[۱۰] سید حسن تقیزاده- محمدعلی تربیت- علی مسیو و… در این جمع حضور داشتند؛ آنان سودای تجدد و تحول را داشتند. برقراری حکومت منتظم و سلطنت مقید به قانون (مشروطهگرایی) و تأمین رفاه و عدالت اجتماعی (سوسیال دموکراتیک)، از اصول اولیه این جمع همفکر به شمار میروند؛[۱۱] نطفههای اولیه ایدههای سوسیالدموکراتیک با انسجام آنان و دیگران در «مرکز غیبی» شکل گرفت؛ این اقدام هسته مرکزی «انجمن ایالتی تبریز» را به وجود آورد که در دوران مشروطیت، انتظام انتخابات و اعزام نمایندگان به مجلس شورای ملی در تهران و اداره محلی شهر (در دوران استبداد صغیر و هجوم روسیه) و ایالت آذربایجان را بر عهده گرفتند.
نریمان حسنزاده در اشاره به جایگاه هدایت «انجمن غیبی» در مبارزات مشروطهخواهی تبریز مینویسد: «… گروه سوسیالدموکرات که یکسال قبل به ریاست علی مسیو، حاجی علی دوافروش و رسول صدیقانی تشکیل شده بود، در رهبری جنبش مردم، اعتراضات و اعتصابات تبریز نقش پیشرو داشت. گروه سوسیالدموکرات تبریز با تشکیلات «اجتماعیون- عامیون» که در ۱۹۰۵ در باکو تشکیل شده بود، ارتباط تنگاتنگی داشت.»[۱۲] سهراب یزدانی هم در ارتباط با کمیتههای انقلابی در دوران مشروطه، از نقش رهبری علی مسیو و انجمن غیبی در هدایت جنبش نوشته[۱۳] و او را در زمره بنیانگذاران(ص۱۴۷) و سرپرست مجلس خصوصی انجمن غیبی میداند.(ص۱۴۸) همو مینویسد «اجتماعیون تبریز همچنان برجا ماندند. مرکز غیبی به سازماندهی مقاومت شهر یاری رساند، تا جایی که رهبر آن علی مسیو به صورت «رئیسکل و پیر و ریشسفید» مجاهدان درآمد.»(ص۲۷۸) همین نظر را خسرو شاکری هم درباره اهمیت مرکز غیبی در تبریز و رهبری علی مسیو اظهار میدارد.[۱۴] عبدالله مستوفی هم به همین نقش انجمن غیبی اشاره دارد. به تعبیر حسنزاده «انجمن ایالتی تبریز به ایفای نقش پارلمانی پرداخت که تنها کارهای مهم محلی را انجام میداد. اسماعیل رائین انجمن ایالتی تبریز را «ناجی حقیقی جنبش مشروطه» مینامد.»
«انجمن ایالتی تبریز» که سپس به «انجمن ایالتی آذربایجان» تبدیل شد، با هدایت فکری و نظامی (در مرکز غیبی) علی مسیو، نخستین نمونه از انسجام جامعه مدنی و اداره محلی نوین در ایران به شمار میرود. «مرکز غیبی تبریز» اصلیترین مجمعی بود که توانست با درک و دریافت اندیشههای سیاسی مدرن و اجرایی کردن آنها در «انجمن ایالتی تبریز»، عمل مشروط و قانونی را در اداره محلی آذربایجان و گسترش آن به دیگر ایالات ممالک محروسه ایران، تثبیت کند. مؤسس، سازمانده و تئوریسین «مرکز غیبی تبریز»، علی مسیو است؛ وی با آگاهی از شرایط نوپیدای جهان، افکار سیاسی و اجتماعی مدرن را در تلاقی اندیشههای ملی در اداره «انجمن ایالتی تبریز» بهمثابه پارلمان محلی آذربایجان، به عمل آورد.
*****
علی مسیو فرزند حاج مهدی، متولد ۱۲۴۵ خورشیدی در محله نوبر تبریز است؛ او بعد از اتمام تحصیلات ابتدائی در زادگاهش و حضور در دارالتجاره پدر، راهی استانبول شده و در آنجا با اندیشههای مدرن آشنا میشود؛ زمانی که علی مسیو در استانبول بود، دوره فعالیتهای ترکان جوان و انتشار روزنامه «شورای امت»، و دوران حضور نویسندگان نوگرایی چون «نامق کمال» است.[۱۵] وی در دوران اقامتش در اروپا، زبان فرانسه را هم میآموزد و بر آموختههای فکری قبلیاش از دنیای مدرن و تحولات سیاسی و اجتماعی میافزاید.[۱۶] به نوشته ادوارد براون «کربلایی علی معروف به مسیو از قدمای آزادیخواهان و رؤسای مشروطهطلبان قدیم بود. مدتها در استانبول بوده و بعدها به تبریز آمده و کارخانه چینیسازی دایر کرد… بعد از مشروطیت کربلایی علی مسیو از بهادران مشروطیت شد و در ایام انقلاب رئیس کل و ریشسفید مجاهدین تبریز بود. اگرچه خود اهل سلاح و جنگ نبود، اما درواقع پیر مجاهدین بود و نفوذ درجه اول در میان ایشان داشت… و بسیار طرف عداوت روسها بود. بسیار جسور، فداکار، مدیر و مدبر بود و از مدیران انقلاب در آذربایجان محسوب میشود.»[۱۷]
ثقهالاسلام تبریزی در مکتوبات خود از تندروی علی مسیو در برخی از رویدادهای شهر نوشته است: «پارهای اغتشاشات را پای او [علی مسیو] میبندند و شنیدم که او و حاجی علی دوافروش را هم جزو منفورین قرار دادهاند.» اشاره ثقهالاسلام به سازماندهی عدهای از لاتهای تبریزی در ایجاد آشوبهایی است علیه برخی اعیان و اشراف شهر برپاشده بود. به این موارد میرزا آقا فرشی هم در نامههای خود اشاره کرده است.[۱۸]
در بیشتر منابع تاریخی که به علی مسیو اشارهکردهاند، بالاتفاق از حضورش در استانبول و برخی کشورهای اروپایی و قفقاز نوشتهاند؛ اما از کیفیت زندگی او در این مناطق سخنی به میان نیامده است. اینکه علی مسیو در استانبول، قفقاز و اروپا با چه کسانی دیدار داشته و در چه مکانهایی بوده است، اطلاعی در دست نیست. در رابطه با حضور علی مسیو تنها میتوان به احتمالاتی اشاره کرد که در رابطه با وضعیت سیاسی و شرایط اجتماعی و فرهنگی این مناطق در آن دوران بوده و علی مسیو با حضورش در آنجا، بیتأثیر از آن شرایط و موقعیتها نبوده است.[۱۹]
طاهرزاده بهزاد مینویسد «علی مسیو مرد فولادینی بوده و اعصاب او از هیچ پیشامد متأثر نمیشد. نام کمیته حزب اجتماعیون عامیون را مرکز غیبی گذاشته بود تا کسی به آسانی دسترسی نداشته باشد. در سالهای نخست که امنیت شهر را مجاهدین به عهده گرفته بودند و شبی نبود که دستههای مجاهدین با فراشهای قلعهبیگیها تصادفهای خونینی نداشته باشند. معهذا وصول این قبیل اخبار ابداً او را ناراحت نمیکرد. علی مسیو با سه گروه بازی سیاسی داشت: ۱- تشکیلات جابر دولت سابق (دربار قاجار). ۲- سیاستهای نمایندگیهای خارجی. ۳- اداره کردن خود مجاهدین. بدیهی است اداره کردن این رشته کارهای گوناگون محتاج استعداد فوقالعاده بود. علی مسیو نه از تهدید میترسید و نه تطمیع او را آرام میکرد…»[۲۰] علی مسیو مدتی در معاونت بلدیه مشغول بود و در اواخر عمر در سمت شهردار تبریز انجام وظیفه میکرد. علی مسیو در سال ۱۲۸۹ خورشیدی در ۴۴ سالگی بعد از مسمومیتی که از مهمانی در قونسولخانه روسیه عارضش شده بود، درگذشت.[۲۱]
*****
فعالیتهای «انجمن ایالتی آذربایجان»[۲۲] و «مرکز غیبی» به تناسب تحولات سیاسی و رویدادهای آن دوران، به چند دوره تقسیم میشود: دوره اول از اعلام موجودیت در پیش از جریان بستنشینی قونسول بریتانیا در تبریز شروع میشود.[۲۳] این مقطع، حدود زمانی ۲۱ ماهه ۱۴ مهر ۱۲۸۵خ/ ۱۸ شعبان ۱۳۲۴ق تا ۲ تیر ۱۲۸۷خ/۲۳ جمادیالاولی ۱۳۲۶ق (بمباران مجلس اول) را در بر میگیرد.
در حالی که فرمان مشروطیت صادر شده بود و نظمنامه انتخابات معین گردیده بود، به واسطه حضور ولیعهد محمدعلی میرزا در تبریز، نظامنامه به مرحله اجرا نرسیده بود؛ به همین خاطر با صلاحدید برخی از فعالین سیاسی و فرهنگی تبریز، تدارک بستنشینی در قونسولخانه بریتانیا مد نظر بود؛ اولین فعالیتهای «انجمن ایالتی تبریز» در این ماجرا به عرصه آمد. آن بستنشینی را تجار آزادیخواه تبریز تأمین مالی کردند.[۲۴] برخی از سخنرانان در آن حضور داشتند؛ علی مسیو هم در تدارک و برنامهریزی بستنشینی حاضر بود؛ ثقهالاسلام، ناظم الاسلام و کسروی از «صندوق مصارف انجمن عدالت و مشروطهخواهان اسلام» برای تأمین بستنشینان و ادامه مبارزه برای مشروطیت نوشتهاند. ثقهالاسلام تبریزی در «مجمل حوادث یومیه مشروطیه» مینویسد «روز چهارشنبه ۲۸ شهر رجب ۱۳۲۴ حاجی میرزا ابوالحسن پیشنماز و آقا میرعلی اکبر پیشنماز و شیخ سلیم و آقامیرهاشم و میرزا جواد و حاجی مناف صراف به سابقه مواضعهای که داشتهاند، به قونسولخانه انگلیس رفته مشروطهطلبی نمودند؛ آن روز کسی از جا نجنبید و عنوان نشد، ولی مردم نهایت ترصد داشتند. پنجشنبه ۲۹ ماه چند نفر از سادات به بازار رفته چند تیر تپانچه هوایی خالی کردند، بازار بست و مردم کمکم رو به قنسولخانه گذاشتند… روز جمعه ۳۰ رجب ۱۳۲۴ جمعیت قنسولخانه زیاد شده و مردم علاوه بر قنسولخانه، به مسجدی که سر کوچه قنسولخانه و معروف به مسجد محمدخان بیگلربیگی است جمع شده بودند، علما و جماعتی از عوام و غیره به باز به مسجد مدرسه حاج صفرعلی جمع شده بودند… »[۲۵]
بستنشینی موفق شد ولیعهد را به عقبنشینی وادار ساخته و مشروطیت را به تبریز بیاورد. مظفرالدین به تشکر از متانت و مطالبات مشروطهخواهان تبریز، تلگرافی صادر کرد.[۲۶] با اتمام بستنشینی، «انجمن ایالتی تبریز» بیش از پیش و به صورت علنیتر به فعالیت ادامه داد و توانست با جلب رضایت مردم و دیگر مشروطهخواهان، بیشتر مقدرات تبریز را در دست بگیرد. نخستین اقدام انجمن در این شرایط، انتخاب وکلای مجلس اول مشروطیت و اعزام آنها به تهران بود. محمدعلی میرزا خواست کار انجمن را خاتمه دهد و نتوانست. به ناچار حکمی بر ادامه فعالیتهای انجمن ایالتی تبریز صادر کرد.[۲۷]
«انجمن ایالتی تبریز» هیئت نظارتی را برای انجام انتخابات و تعیین نمایندگان مجلس شورای ملی تعیین کرد؛ به گزارش روزنامه انجمن شب شنبه غره رمضان المبارک، دو ساعت از شب رفته با حضور جمعی از آقایان علما و طلاب و چند نفری از معتبرین و تجار و صنوف و معاریف در عمارت حاج محمدحسین خان که مجلس مبارک و در محله ارمنستان واقع است،[۲۸] نخستین جلسات مشاوره انجام شد. با انجام موفق تعیین و اعزام نمایندگان به تهران، «انجمن ایالتی تبریز» به امور شهر پرداخت؛ برای خودسازمانی منضبط تشکیل داد، ارتباط با ولیعهد را تعریف و تحدید کرد و در حفظ امنیت، انتظام عدلیه، نظارت بر مدارس، کنترل قیمتها، بهداشت شهری و… وارد شد.
در دورانی که «انجمن ایالتی تبریز» فعالیتهای مشروطهخواهانه را شروع کرده بود، چهره سیاسی تبریز نیز شکل تازهای به خود گرفته بود؛ تبریز شهری با ۱۰۰ هزار نفر جمعیت که ۱۹ محله اصلی و ۳ محله حاشیهای برای آن ثبتشده است؛ محله مهادمهین (بارون آواک) که مختص ارامنه بود. محلههای دیگر عبارت بودند از: کوچهباغ- خیابان- مارالان- باغمیشه- ششکلان- سرخاب- دوه چی- نوبر- چرنداب- لیلاوا- امیرخیز- ویجویه- قرهآغاج- چوست دوزان- اهراب- هکماوار- شنب غازان و راسته کوچه. در آن دوران ۳ محله قراملک- خطیب و آخونی، از محلات حاشیهای تبریز به شمار میرفتند. در جریانات مشروطیت، محلات تبریز به محلههای مشروطهخواه و طرفداران مستبدان تقسیم میشدند. ازنظر مذهبی هم محلات تبریز به محلات متشرعنشین و محلات شیخی خوانده شدهاند. «با افزایش فعالیتهای انجمن ایالتی و کارهای گوناگونی که از سوی اهالی محلات به این مرکز محول میشد و با توجه به اینکه در جلسات انجمن ایالتی نمایندگان محلات و اصناف نیز حضور مییافتند، مشکلاتی در تصمیمگیریهای انجمن ایالتی بروز کرد. برای رفع این مشکل، ابتدا در ساختمان انجمن اتاقی برای هریکی از نمایندگان محلات تبریز تعیین شد تا مذاکرات خود را در آنجا انجام دهند و تصمیمگیریهای نهایی را کتباً به انجمن ایالتی اعلام کنند. پس از مدتی نیز به صلاحدید انجمن ایالتی مقرر شد در هر یک از محلات تبریز انجمنهای فرعی از سوی مشروطهخواهان تشکیل شود.»[۲۹] این انجمنها در حقیقت بازوهای عملکننده محلی برای انجمن مرکزی عمل میکردند و در گستره فرهنگی و سیاسی و اقتصادی تبریز مشارکت داشتند. از فعالیتهای مهم انجمنهای محلات تبریز، انتشار روزنامه و اطلاعرسانی از امور سیاسی بود. روزنامه «اتحاد» ارگان رسمی انجمن اتحاد در محله چرنداب بود. روزنامه «مجاهد» را انجمن محله راسته کوچه و روزنامه «شورای ایران» را انجمن مشورت منتشر میکردند. سردبیر این روزنامه سیدمحمد شبستری بود. نشریه «انجمن» هم ارگان شهری انجمن ایالتی تبریز از همین دوران آغاز به انتشار کرد.
نشریه «انجمن» ارگان انجمن ایالتی تبریز و آذربایجان در سیر ادبیات و سیاست مشروطهخواهی از اهمیت بسزایی برخوردار است؛ این نشریه در زمانی که تبریز در تنشهای مشروطیت دوران استبداد صغیر، اشغال آذربایجان توسط قوای نظامی روسیه و اعاده مشروطیت گرفتار بود، منتشر میشد. تلگرافات، مقالات و اخبار روزانه در صفحات نشریه «انجمن» از اسناد مهم و درجه اول مشروطیت در ایران به شمار میروند؛ شیوه نوشتاری- تحلیل محتوا و تبیین نظریات مشروطهخواهان و اسناد رسمی اعم از تلگرافات و بیانیههای حکومتی و سیاسی و سخنان شخصیتهای درگیر در مسائل آن دوران، که در صفحات نشریه «انجمن» چاپشدهاند، بخش عمدهای از اسناد مشروطیت و منابع مشروطه پژوهی را در خود جای دادهاند.[۳۰]
تأسیس و توسعه مدارس نوین در تبریز نیز جزو وظایف انجمنهای محلات به عنوان شاخه های محلی «انجمن ایالتی آذربایجان» بود. در این مورد میتوان به «مدرسه نوبر» اشاره کرد که با حمایت و مدیریت کسانی چون علی مسیو به وجود آمد.[۳۱] مدارس ابتدائی محله چرنداب، مدرسه سعادت نوبر، مدرسه ادبیه، رشدیه و قدس هم از مدارس نوینی هستند که توسط انجمنهای محلی در تبریز ایجاد شدند. در کنار فعالیتهای فرهنگی و آموزشی، انجمنهای محلات به صورت جدی در مسائل سیاسی حضور داشتند. روزنامه انجمن از نقش انجمن محله چرنداب در جریان لغو نمایندگی میرزا آقا اصفهانی گزارش داده که بهواسطه عملکرد او در رابطه با محمدعلی شاه انجام شد. فعالیتهای قضایی هم بخشی از عملکرد انجمنهای محلی را در تبریز تشکیل میدادند. روزنامه انجمن از محله نوبر گزارش میداد «اهالی با جمعیت انبوه به اعضا معترض شدند که دیشب قرار بود اعضای انجمن هیچوقت تعطیل ننمایند یا دو نفر از جانب خودشان شبهای تعطیل را در انجمن وکیل بگذارند. چرا از حرف خودشان تخلف کردهاند.» همان روزنامه در خبری از محله نوبر مینویسد «جمع کثیری از اهالی نوبر تدارک سفر دیده و برای مطالبه قانون اساسی میخواهند عازم تهران شوند، در میدان مقصودیه از کثرت جمعیت اوضاع محشر برپاست.»[۳۲] انجمنهای محلی به زمان ضرورت و نیاز، آموزش نظامی برای حراست از نهادهای مشروطیت را در برنامه خود داشتند.[۳۳] محمدامین رسولزاده در گزارشی از «احوال و اوضاع تبریز» به تحلیل رویدادهای آن دوران پرداخته است.[۳۴]
دوره دوم از فعالیتهای «انجمن ایالتی تبریز» زیر سلطه مستبدانه محمدعلی شاه (دوره زمانی ۱۰ ماهه از ۵ اردیبهشت ۱۲۸۸خ/ ۴ربیعالثانی۱۳۲۷ق) تا اشغال آذربایجان توسط قوای نظامی روسیه را شامل میشود. در این دوره است که حاکمیت مشروطیت در آذربایجان با مدیریت «انجمن ایالتی تبریز» و «مرکز غیبی» از تبریز اداره میشود. در همین زمان از فعالیتهای «مرکز غیبی» و «انجمن ایالتی تبریز» است که ستارخان و باقرخان با دستور علی مسیو به دفاع از تبریز برخاسته و توانستند مشروطیت را اعاده کنند؛ راجع به این دوره از فعالیتهای «انجمن ایالتی تبریز» یکی از مستندترین نوشتهها، گزارشی است که سروان توپخانه آنژی نیور به ریموند لوکنت وزیرمختار وقت فرانسه داده است؛[۳۵] آنژی نیور از تاریخ ۱۴ سپتامبر تا ۶ اکتبر ۱۹۰۸ (۱۷ شعبان تا ۱۰ رمضان ۱۳۲۶/۲۲ سنبله تا ۱۳ میزان ۱۲۸۷) در تبریز بوده و گزارش خود را در ۱۹ اکتبر ۱۹۰۸ به وزیرمختار ارائه کرده است.
از جمله مسائلی که در این دوره پیش آمد و حائز اهمیت است، رویارویی نظامی قوای محمدعلی شاه قاجار و نیروهای مجاهد «انجمن ایالتی تبریز» است؛ دست به دست شدن محلات تبریز و تبادل آتش میان نیروهای مشروطهخواه و مستبد که در زمانه استقرار مستبدانه محمدعلی شاهی توانست یکتنه مشروطیت را حفظ و اعاده کند، از رویدادهای سرنوشتساز در آن دوران هستند؛ عینالدوله که در این دوران حاکم تبریز از سوی محمدعلی شاه شده بود، طی مکاتباتی با دربار تهران، شرحی از وضعیت نظامی تبریز در دوران استبداد صغیر به دست میدهد.[۳۶]
فعالیتهای «انجمن ایالتی تبریز» در دوره سوم از حیات ۳۴ ماهه خود با اشغال آذربایجان توسط نیروهای نظامی روسیه (۳ دی۱۲۹۰خ/ ۴ محرم ۱۳۳۰ق) مصادف است. بیشترین اهتمام سران «انجمن ایالتی تبریز» در این دوره معطوف به حفظ استقلال آذربایجان از تهاجم روسیه و پاسداری از نهادهای تازهتأسیس مشروطیت است. مواجهه با اولتیماتوم روسیه، تلاش برای ایجاد همگرایی نیرویهای مشروطهخواه در دیگر ایالات ممالک محروسه و مقابله با استقراض خارجی، از اقدامات شاخص «انجمن ایالتی تبریز» در دوران اشغال آذربایجان هستند. احمد کسروی تبریزی از نقش محوری مرکز غیبی و تشکیل دستههای مسلح مجاهدان محلات و سازماندهی آنها نوشته است.[۳۷] این مجاهدان تحت رهبری علی مسیو بودند[۳۸] و برای تأمین هزینههای نظام در محلات صندوق اعانهای ایجاد شد. با شروع جنگ داخلی در تبریز فرماندهی مرکز غیبی و روسای انجمنهای محلات مجاهدان را مسلح ساختند.[۳۹]
«مرکز غیبی» مرکز فرماندهی نظامی و ساماندهی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی «انجمن ایالتی تبریز» بود؛ عدهای از تاریخنگاران مشروطیت آن را متأثر از سوسیالدموکراتهای روسیه (و روایت بلشویکی آن) دانستهاند. عدهای دیگر «فرقه اجتماعیون عامیون» را همان «مرکز غیبی» دانستهاند. کسانی از کوشندگان مشروطهخواه تبریزی، «مرکز غیبی» و «انجمن ایالتی تبریز» را تشکیلاتی مستقل و مرکزی برای آزادیخواهان و مساواتطلبانی دانستهاند که در استمرار نوسازی سیاسی و انتظام حکومتی در منطقه آذربایجان و استقرار نظام مشروطه پارلمانی با مایههای سوسیال دموکراتیک تلاش میکرده است.
با فروپاشی «انجمن ایالتی آذربایجان» در زمان اشغال تبریز توسط قوای روسی و همدستی مستبدان طرفدار محمدعلی شاه قاجار، برخی از بازماندگان آن انجمن، فعالین «اجتماعیون عامیون» و دیگر مشروطهخواهان، «حزب دموکرات ایران» را در دوره دوم مجلس شورای ملی و با ایدههای سوسیال دموکراتیک و روش های پارلمانتاریستی به وجود آوردند.
در کیهان لندن
https://kayhan.london/fa/?p=250844
درد تو و دواي تو، در تو است.
صديقه دولت آبادي
ششم مرداد
ماه امسال(1400)، شصت سال از درگذشت صديقه دولت آبادي مي گذرد؛ بانوي فرهيخته و
آزادي خواه ايراني كه تمامي عمرش را در راه دستيابي زنان ايراني به تجدد صرف كرد و
با حضورش در اجتماع و فرهنگ ايراني، گام هاي ثمربخشي در احقاق حقوق زنان برداشت.
***
درخواست حقوق تساوي براي انسانها
به دور از معيارهاي جنسيتي اكنون ديگر از الزامات و لوازم پذيرفته شدة
مدرنيته است؛ امروزه نميتوان سخن از مدرنيته و فرايند تمدن سازي و ترقي
گفت و به تفاوتهاي جنسيتي كه در دنياي قديم پذيرفته شده بودند، به ديدة
طرد و انتقاد ننگريست؛ ترديدي نيست كه كنشهاي تساوي طلبانه و ايدههاي
مساوات خواهانه ميان زنان و مردان، از توابع گسترش حقوق طبيعي و نهادينه
شدن حقوق بشر و ارتقاي آموزههاي انسانگرايانهاي است كه به دنبال جابجايي
در نظام دانايي انسانها به وقوع پيوسته و شرايط زيست جهان انساني را به
دورة مدرن و مدرنيته پيوند داده است.
تاريخ ايران نيز در سير تحولي
خود، آن گاه كه با آموزههاي دنياي مدرن برخورد كرد و در سپيدهمان
رويارويي با مدرنيته قرار گرفت، آگاهي به جايگاه انساني زنان را اگرچه با
تأخيري قابل توجيه، وارد شرايط زيستي و زيست فرهنگي خود گردانيد؛ اين رويداد
تبار به دورة سرنوشت ساز مشروطيت و پيش زمينههاي آن ميبرد. توابع جنبش
تساوي طلبانه و جنسيتي را كه با گذر از سنگلاخ سنت باوري و رخداد تعيين
كنندة جدال قديم و جديد عصر مشروطه گذشته، بايستي به تأمل خردمندانه و
خردمندي تاريخي گذاشت؛ بنابراين بدون آگاهي از الف) لوازم و الزامات
مدرنيته، ب) رويداد تاريخي ـ فرهنگي مشروطيت، نميتوان به دستاوردها ـ كنشها،
ايدهها و كنشگران عرصة جنبش مساوات طلبانة جنسيتي در ايران معاصر شناخت
يافته و از جايگاه جنبش و عملكرد فمينيستهاي ايراني سخن راند. در واقع،
اين جنبش مشروطيت بود كه با به چالش كشيدن باورهاي سنتي و سنت ايراني،
زنان را به هويت جنسي خود آگاه ساخت و اين نيمة فراموش شدة جامعه و
فرهنگ ايراني را به عرصههاي مختلف زندگي كشاند.
زنان در تاريخ ايران زمين،
هيچگاه هويتي نداشتند: چه هويت انساني و چه فراتر از آن، هويت جنسي؛
پارادايم معرفتي و اپيستمة زيستي ايرانيان تا سپيدهمان دوران معاصر از اين
سرزمين كهن، در هيچ كدام از آموزهها و باورها و كنشهاي اجتماعي و فردي،
سخن از زن نگفتهاند و اگر هم حرفي از اين نيمة انساني در ميان آمده، در
مذمت و مخفي داشتن آنان و خفيف كردنش بوده است؛ وجود واژگاني چون: «ضعيفه»،
«عورت» و... در ادبيات و زبان ايراني كه در واقع حكايتگر شرايط اجتماعي و
فرهنگي ايرانيان است، دليل بر فراموش شدگاني دارند كه نيمة مهمي از جامعه
را تشكيل ميدادند.
بعد از این كه سوية تاريخ
فراموش شدگان در ايران زمين روايت شد، ميتوان به سخن زنان در مشروطيت
و شكلگيري هويت جنسي در ايران معاصر پرداخت كه به دنبال تلاقي دنياي
سنتي ايران و جهان مدرن در سرآغاز برخورد ايرانيان با لوازم و الزامات
مدرنيته در عصر مشروطيت پديد آمد؛ مسائل زنان را در مشروطيت در دو عرصه ميتوان
به تأمل گذاشت: 1) فعاليت زنان در جنبش مشروطيت، 2) مطالبات و خواستههاي
جنسي آنان از مشروطيت؛ تنها با روشنگري اين زمينهها است كه ميتوان به
ميزان موفقيت و كيفيت تلاشها و كميت دستاوردهاي زنان ايراني در يكصد سال
گذشته شناخت يافته و از شكلگيري «هويت جنسيتي در ايران معاصر» سخن گفت؛
بلافاصله بايد اضافه كرد: سيطرة اجتماعي سنت چنان سخت و اقتدار فرهنگي آن
چنان محكم و بسته است كه حتي در گفتمان روشنفكري هم به غير موارد معدودي
از مدرنهاي كلاسيك ايراني، سخن از هويت جنسيتي و ايدههاي تساوي طلبانه
به سكوت برگزار شده و روشنفكران ايراني در جريان غالب سخني از هويت
جنسيتي به ميان نياوردهاند؛ در اين دوره بيشترين زمينههاي نوشتاري و
ساختارشكني از نقشهاي سنتي جنسيت را خود زنان در ايران معاصر بر عهده
داشتهاند و بر پاية درك و دريافت نيازهاي انساني خويش، انديشمنداني چون
فاطمه سياح، فروغ فرخزاد و كنشگراني چون صديقه دولت آبادي و... در اثبات
هويت جنسيتي و به چالش كشيدن سنت مردسالارانه بيشترين اهتمام را چه در
عرصههاي عملي و چه در زمينههاي نظري نشان دادهاند. نوشتن از صديقه دولتآبادي،
يادآوري همت بلند و متجددانه زن ايراني است كه در كنش و انديشه، به همآوردي با سنت
فرهنگي و سياست سنتي پرداخته و مطالبات حق طلبانه خود را در تمامي زمينه هاي
اخلاقي-سياسي-اجتماعي و فرهنگي با تمامي وجود بر جامعه فرو رفته در ستم جنسيتي و
اختناق اخلاقي فرياد مي زند؛ صديقه دولت آبادي، در سرآغاز هاي حضور مدرنيته در
ايران عصر مشروطيت و راهسپاري كشور به تجددطلبي، واقعي بينانه تر از هر مردي و با
تمامي احساس و انديشه زنان، به ژرفاي نهادينه ساختن مدرنيته و تكميل ساحت زندگي هر
زن و مرد ايراني در فرهنگ و سياست دنياي جديد، تثبيت هويت جنسي را به شخصيت زن
ايراني مي رساند.
***
صديقه دولتآبادي
به سال 1261ش/1882م در اصفهان ديده به جهان گشود. آموزش هاي اوليه را بر خلاف عرف
زمانه، در نزد پدر فرا گرفت؛ حاج ميرزا هادي در سن شش سالگی به صدیقه گفته بود«..حالا
که پس از هفت برادر در محیطی پراز جهل و تبعیض به دنیا آمده ای،به تو می گویم
اگر مانند برادرانت درس بخوانی، مانند آنها از من ارث خواهی برد وگرنه تورا از
ارث محروم خواهم کرد... » دولتآبادي
به سال 1297 مكتب شرعيات را در اصفهان تأسيس كرد؛ در سال 1297 با افتتاح «شركت
خواتين اصفهان» و مدرسه «ام المدارس»، در فعاليت هاي اجتماعي حضوري پر رنگ داشت.
فعاليت هاي فرهنگي صديقه دولتآبادي با انتشار مجله «زبان زنان» در سال 1298 گسترش
پيدا كرد؛ به سالي بعد، دولت آبادي مجله را به تهران انتقال داد؛ هم زمان «انجمن
آزمايش بانوان» را بنياد گذاشت.
صديقه دولتآبادي
در سال 1302 به اروپا مسافرت كرد؛ اگرچه علت اصلي اين مسافرت، معالجه و امور پزشكي
بود، با اين حال دولت آبادي از حضور در مراكز فرهنگي و اجتماعي غافل نماند و
توانست دانسته ها و آموخته هايش را ازموده و ارتقا دهد؛ شركت در كنگره اتحاديه بين
المللي براي حق رأي زنان در پاريس به سال 1305، شركت در كنگره بين المللي زنان
براي صلح به سال 1326 و مراودات با زنان فمينيست غربي، از دستآوردهاي سفر به غرب
مدرن براي صديقه دولت آبادي بود.
صديقه دولتآبادي
در سال 1315 به رياست «كانون بانوان ايران» برگزيده و تا آخر عمر در اين سمت باقي
ماند؛ صديقه دولتآبادي در مراسم اعلان حق انتخاب پوشش براي زنان ايران، در حضور
رضاشاه پهلوي، از حقوق سياسي زنان سخن راند و با اشاره به عميق سازي آرمان هاي
مشروطيت و آزادي خواهانه، خواستار مشاركت سياسي زنان در سرنوشت ملي و ميهني گرديد؛
ايده اي كه با تأخيري چندين ساله در دهه چهل به واقعيت پيوست.
صديقه دولت
آبادي در فعاليت هاي زنورانه و برابري خواهانه، عنصري از ايده هاي ناسيوناليستي را
در بنيادهاي فكري به كار مي گيرد و با تقويت حس وطن خواهانه، از زنان هم وطن اش مي
خواهد –در
آگاهي از شرايط زمانه- با به كارگيري زبان ملي و استفاده از لباس هاي وطني، حضور
اجتماعي خود را به اثبات برسانند؛ دولتآبادي با شناختي كه از مدرنيته به دست
آورده بود، آموزش و پروش دختران را در كنار پسران، ركن اوليه گذار از سنت زن
ستيزانه و مردسالارانه مي داند؛ تجددطلبي دولتآبادي كه از بنيان هاي دانايي آن
ريشه مي گرفت، گسترش آگاهي و دانش هاي جديد و مشاركت فرهنگي دختران و زنان ايراني
را اول پايه در راه سپاري ايران و ايرانيان در جاده پيشرفت و ترقي مي داند.«بايد
تربيت و ترقي زنان را كه اس اساس ترقي مملكت است در نظر گرفت و جلو انداخت تا به
سر منزل مقصود برسيم. نيز بايد ما زنان اين نقش را از صفحه خاطرمان بشويم كه ما زن
هستيم و نمي توانيم كار كنيم، نمي توانيم علوم عاليه فرا گيريم، ممكن نيست ما صنعت
گر بشويم، براي ما امكان ندارد علوم فلاحت بياموزيم. البته اين تصورات خطا و غلط
است. بايد ابواب علوم را گشود و براي ترقي تعالي كار كرد تا نجات يافت و به مقصود
رسيد. (مجموعه آثار دولت آبادي،190/1) مسائلي نظير بهداشت عمومي- ازدواج هاي
تحميلي و زودهنگام- مساعدت برابر زنان و مردان در زندگي- مبارزه با خرافات و تعدد
زوجات، مواردي هستند كه دولت آبادي در نوشته هاي خود براي دستيابي به حقوق انساني
زنان ايراني مورد توجه و تأمل قرار مي دهد؛ با پشتوانه آزادي خواهانه و مشاركت
سياسي زنان؛ در مقاله اي با عنوان «حق با آزادي است» مي نويسد:«اشخاصي كه نديدند،
نخواندند و يا نشنيدند، از كجا مي توانند بدانند. در ايران ما بدبختانه از اين جنس
اشخاص بسيارند؛ بدبختانه تر اين كه دشمنان همين عده هم زياد مي باشند...خيلي شاد
هستيم كه در مقابل همه بدبيني، امروز در همين وطن خودمان از ميان فرزندان ايران ما
مي بينيم اشخاصي را كه نه تنها در مقابل اين دشمنان انسانيت عقب نشيني را انتخاب
نمي كنند، بلكه از حملات خود دست نمي كشند. مجاهدت مي كنند و فداكاري مي نمايند،
تا نجات عمومي را فراهم سازند. حقيقتا دنيا به طرفداران عالم انسانيت فهمانده است
بايد با شجاعت تامه كار كرد.»(مجموعه آثار دولت آبادي، 181/1) در نظر دولت آبادي
اين مسائل با حضور فعالانه زنان ايراني در تعيين سرنوشت خويش به دست مي آيند؛ «اين
از بديهيات است كه هيچ ملتي نمي تواند به سعادت برسد مگر به واسطه اتحاد اجتماع و
توسعه علوم و آساني طريقه زندگاني و پس ما هم تا اندازه كه از هر گونه سعادت عقب
مانده ايم از بي خبري و غفلت است و اين كه دنيا بيش از اين به ما مجال نمي دهد كه
مانند گذشته در خواب جهالت و غفلت افتاده باشيم. وقت است كه با احساسات آدميت
برخيزيم و بياموزيم و بدانيم راه علوم را توسعه دهيم و اختلافات من-تو و تو- تو را
بريزيم و همه ملت در زير كلمه «ما» جمع شويم. براي سعادت آينده فكر كنيم و براي
رسيدن به خانه عزت آدميت كار كنيم كه آسايش و آزادي و استقلاب و كاميابي همگي در
آن است.»(مجموعه آثار دولت آبادي، 210/1)
صديقه دولت
آبادي هم پاي پيشرفت هاي مدرنيته در جامعه ايران و در زمانه سلطنت رضاشاه پهلوي كه
بخشي بزرگي از آرمان هاي معوق مانده مشروطيت را محقق ساخت، در «كانون بانوان
ايران» حاضر و با همراهي حق انتخاب پوشش براي زنان، استمرار و نهاديه كردن آن را
دستيابي زنان به حق انتخاب شدن و انتخاب كردن مي شمارد؛ «يك حق تلف شده بانوان كه
در فصل قانون اساسي زنان را نه تنها از تمام حقوق اجتماعي محروم كرده اند، بلكه
آنان را در رديف ديوانگان و صغار محسوب داشته اند... هر فرد زن ايراني بايستي...در
تحت يك لواي واحد، نقض اين فصل را از پيشگاه اعليحضرت همايون شاهنشاه و مجلس شوراي
ملي بخواهد و استقبال ذاتي و شخصيت حقوقي زن را كه اعليحضرت فقيد اقدام موثري براي
حفظ آن فرمودند، كامل شود...»(مجموعه آثار دولت آبادي، 296/2)
صديقه دولتآبادي
به سن 79 سالگي در تاريخ ششم مرداد ماه 1340 چشم بر جهان بست و اقدامات و افكاري
متجددانه و زنورانه در تاريخ معاصر ايران از خود به يادگار گذاشت.
در زمانه اي به يادكرد صديقه دولت آبادي مي نويسم كه بخش عمده اي از دستاوردهاي مدرن زنان ايراني به يغماي ضدبشري سنت گرايان رفته و حضور زنان ايران در غياب حقوق آنان، از ماهيت واقعي اش تهي و در چنبره ايده و عمل نابرابرانه، تن به سكوت اجباري داده است؛ در اين زمانه، مشاركت سياسي زنان ايران، فرو گذاشته شده، حق انتخاب پوشش و حوزه شخصي آنان، به مسلخ تحميل ضداخلاقي حجاب و دست اندازي به خصوصي ترين ساحت انساني رانده شده است. زنان ايراني در پستوي ذهن و زبان مردسالارانه، نجواگرايانه از دردهاي زنانگي مي گويند و مي شنوند، بدون اين كه فرصت آزادانه و برابر در حوزه هاي اجتماعي و اخلاقي را دارا باشند.