صحنه اول
هوای گرم و دم کرده بعد از ظهر، نسیم خنکی از موج هایی که به دیواره اسکله می خورند، در فضای شهر پراکنده است. محیط اسکله آکنده از رهگذران است. در کناره ورودی اسکله، مردی همراه چهارچرخه قرمز رنگ سیمیت فروشی ایستاده است. مرغان دریایی در آسمان اسکله می چرخند.
صحنه دوم
مردی حدود چهل و پنج ساله با شاخه ای گل رز قرمز در دست، نشسته در نیکمتی- در حالت انتظار، به دریا چشم دوخته است. شلوار جین با تی شرتی سیاه پوشیده است.
صحنه سوم
کشتی که از اسکله کادی کوی حرکت کرده، نزدیک اسکله می شود.
صحنه چهارم
مرد نگاهش را به طرف کشتی برمی گرداند. از نیکمت بلند می شود و رو به در خروجی اسکله می ایستد.
صحنه پنجم
سوت کشتی به گوش می رسد. لحظه ای بعد، آرام آرام کشتی در اسکله پهلو می گیرد. پل متحرک کشتی را ملوانان به لبه اسکله وصل می کنند. مسافران از کشتی پیاده می شوند. عده ای از آنان، از کنار مرد گل رزقرمز به دست رد می شوند. مرد به آن ها چشم دوخته است و دنبال کسی است.
صحنه ششم
در میان مسافران، زنی حدود سی و هفت ساله، لاغر اندام با چشمانی عسلی و کتابی در دست، توجه مرد را جلب می کند. زن شلوار جین با بلوز سبز رنگی بر تن دارد. در دست دیگرش، کیفی زنانه دارد. مرد با هیجان در جای خود می ایستد. زن از کنارش رد می شود. مرد نگاهی با حیرت و حسرت به زن می کند و سر به طرف دریا برمی گرداند.
صحنه هفتم
اسکله از مسافران خالی شده است. تراموایی می گذرد. کشتی سوت می کشد. مرد به شاخه گل رزقرمزی که در دست دارد، نگاه می کند. در حالت متفکرانه، پاکت سیگار از جیب اش درآورده و با فندک سیگاری را روشن می کند.
صحنه هشتم
زن کنار در پیاده رو اسکله کتاب را در کیف اش می گذارد و با قدم های آرام، به طرف ایاصوفیا راه می افتد.
صحنه نهم
مرد حرکت زن را دنبال می کند. پکی عمیق به سیگارش می زند. به شاخه گل رزقرمز نگاه می کند. باز سربرمی گرداند و به حالت انتظار، حرکت کشتی را از اسکله نظاره می کند. پکی دیگر به سیگار می زند.
دوربین روی چشم مرد می آید و در داخل آن بی حرکت می ماند.